عرفان کسرایی| بی بی سی فارسی ، بیستم ژانویه ۲۰۱۸
«شاید من بر خطا باشم و حق با شما باشد، اما اگر تلاش کنیم، ممکن است به حقیقت نزدیکتر شویم».
این عبارت را اولینبار کارل پوپر، فیلسوف علم، در سال ١٩٤٥ در کتاب جامعه باز و دشمنان آن نوشته بود. او در جایی مینویسد صورتبندی این عبارت و اساسا تألیف کتاب جامعه باز را مدیون یک عضو جوان حزب ناسیونالسوسیالیست اهل کارینتیا است که نه نظامی بود و نه پلیس، ولی با وجود این، یونیفرم حزب را پوشیده بود و اسلحهای هم بر کمر داشت. ماجرا آنگونه که پوپر تعریف میکند، در حدود سال ١٩٣٣ (سال به قدرترسیدن هیتلر) اتفاق افتاده و مرد جوان مسلح خطاب به پوپر گفته است: ببینم! میخواهی بحث کنی؟ من بحث نمیکنم، من شلیک میکنم
گفتگو یک رفتار مدنی و ″خشونت پرهیز″ است. رفتاری مبتنی بر صورتبندی زبانی اختلافات، که البته بحث درباره ماهیت آن ساده نیست و نیازمند شرح و بسط فلسفی فراوان است. اندیشمندان و فیلسوفان سیاسی بسیاری درباره گفتگو و منطق گفتگو و بسترهای شکل گیری گفتگو سخن گفتهاند. نقل قولی منسوب به زیگموند فروید است که میگوید: اولین انسانی که به جای سنگ پرت کردن، ناسزا گفت، آغازگر تمدن بشری بود. به بیان دیگر از دید فروید، تمدن از جایی شروع میشود که پاسخ کلمه، با کلمه داده شده است. با این وجود، آغاز روند مسالمت آمیز گفتگو میان طرفهای درگیر یک مناقشه همیشه به سادگی ممکن نیست. بسیاری از سیاستمداران دنیا بر این باورند یا لااقل این طور می گویند که مناقشات و گرههای کور سیاسی و اجتماعی بشر از طرق مدنی گفتگو قابل حل است. با این وجود، تجربیات تاریخی انسان در مناقشات دامنه دار نشان داده که در موارد بسیاری، گفتگو یا اساسا آغاز نشده یا اینکه حتی پس از سالها بر یک مدار باطل چرخیده و بدون حصول هیچ توافقی به نقطه آغازین بازگشته است.
در جریان تحولات اخیر ایران نیز، عدهای از فعالان سیاسی از گفتگو سخن گفتند و از لزوم شنیده شدن صدای معترضان توسط حاکمیت. اما آیا آن گونه که برخی از کارشناسان سیاسی میگویند، باب گفتگو به مثابهی یک راه حل در بحران و چالش اعتراضات ۹۶ باز شده است؟ آیا اساسا چنین راهی برای گفتگو وجود دارد؟ اگر آری، این گفتگو قرار است بین چه کسانی انجام شود؟ بین حاکمیت و معترضان؟ یا یک گفتگوی درون حکومتی بین بخشهای مختلف حکومت، یعنی دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا؟ این پرسشها تنها نقاط مبهم راه حل های گفتگومحور نیستند و حتی در ادامه می توان پرسید این گفتگوها چگونه و با چه مکانیسمی قرار است انجام شوند و یا اساسا مهمتر از همه، آیا گفتگو بین دو سوی این منازعه (یعنی حاکمیت و معترضان) ممکن است؟
آیا گفتگو همیشه یک گزینهی روی میز است؟
نمونههای بسیاری در تاریخ وجود دارد که در آنها، شکاف بین دو سوی مناقشه چنان عمیق بوده که با وجود گفتگوهای بسیار، هیچ روشی که به یافتن یک راه حل نهایی و مرضی الطرفین بیانجامد پیدا نشده است. اگر صرف انجام گفتگو، یک راه حل برای پایان دادن به مناقشات سیاسی پیدا میشد، برای مثال مناقشه خاورمیانه با گذشت دهها سال مذاکره و گفتگوی پشت میز، همچنان در همان نقطهای نبود که سال ۱۹۶۷ قرار داشت. ولید جنبلاط سیاستمدار و رهبر حزب سوسیالیست ترقی خواه لبنان جایی در مصاحبه سال ۲۰۱۵ خود با یورونیوز در پاسخ به این پرسش که بهترین راه حل برای بحران سوریه چیست؟ گفته بود : من راه حلی نمی بینم. هیچ راه حل مناسبی وجود ندارد. می توانست راه حلی وجود داشته باشد اما در حال حاضر دیگر معتبر نیست. در اوایل انقلاب، امکان آشتی وجود داشت و سپس برگزاری انتخابات آزاد پارلمانی و بعد تکثر سیاسی و انتخابات ریاست جمهوری برای جانشینی بشار اسد. اما در حال حاضر، این راه حل اعتبارش را از دست داده است. با این جوی خونی که به راه افتاده، یافتن راه حلی صلح آمیز برای تغییر سیاسی، محال است.
پیش شرط نخست گفت و گو، چارچوب مشترک
بسیاری از متفکران بر این باورند که وجود یک چارچوب مشترک از ایدههای بنیادین، که مورد توافق هر دو سوی منازعه باشد، پیش شرط شکلگیری هر گفتگویی است. برخی قدری از این ایده عقبنشینی میکنند و معتقدند حتی اگر چارچوب مشترک اولیه برای بحث وجود نداشته باشد، همین که دو طرف حاضر شوند برای تعیین یک چارچوب مشترک اولیه گفتوگو کنند، کافی است تا راه برای گفتگو باز شود. کارل پوپر، فیلسوف سیاسی بلندآوازه در کتاب مشهور خود ″اسطورهی چارچوب ، در دفاع از علم و عقلانیت″ بر خلاف بسیاری از متفکران، که وجود یک چارچوب حداقلی مشترک بین طرفین را پیششرط هر بحث عقلانی میدانند، به وجود چنین چارچوبی معتقد نبود و باور به چنین چارچوبی را بالابرنده احتمال جنگ و خشونت میدانست. او بر این باور بود که اگر افراد شرکتکننده در یک گفتوگو در همه موارد بحث با یکدیگر اتفاقنظر داشته باشند بحث بسیار ساده و بیدردسر (و درعینحال کسالتباری) خواهیم داشت. چنین بحثی غالبا مطلوب است، اما از دید پوپر بحثی است بیفایده. او معتقد است تنها بحثهایی میتوانند اثربخش باشند که طرفین آن، چارچوبهای فکری کاملا متفاوتی داشته باشند.
البته دیدگاه پوپر در رد چنین پیش شرطی برای گفتگو در عمل کارآمد نیست. در واقع به همین دلیل است که در دنیای واقعی، بسیاری از طرفهای درگیر، حتی تصور گفتگو با طرف مقابل را نیز در ذهن نمیپرورانند. در ادبیات رایج جمهوری اسلامی، عملا راه برای چنین گفتگویی با مخالفان بسته شده است و اصلاحطلبان نیز که با داعیه گفتگوی تمدنها پا به میدان سیاست گذاشتند، صدای معترضان نود و شش را به زعم خود، برگرفته از اهداف دشمنان قسم خورده و کینه توز (ر.ک. به بیانیه مجمع روحانیون مبارز به ریاست سیدمحمد خاتمی) و یا کرکسان سرنگونی طلب نامیدند و عملا با به کارگیری این ادبیات، نشان دادند که سوی دیگر اعتراض را اساسا به رسمیت نمیشناسند و اگر هم میشناسند، به قدری از آنها دورند که هیچ راهی برای حصول یک توافق نهایی با معترضان نمیبینند. از دید حاکمیت، شعار ″اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا″ که در مقابل سردر دانشگاه تهران سر داده میشد به معنی آن است که معترضان نیز، اساسا هیچ روشی برای گفتگو با حاکمیت و یا به تعبیر متداول آن آشتی را به رسمیت نمیشناسند. تا اینجای کار، ایدهی طرح شده توسط برخی از کارشناسان مبنی بر باز شدن باب گفتگو، دستکم در عمل ناکارآمد به نظر میرسد. نه شواهدی مبنی بر شکلگیری زمینههای چنین گفتگویی دیده میشود و نه عزمی از سوی حاکمیت برای به رسمیت شناختن صدای مخالفان. اگر یکی از طرفهای گفتگو، معتقد به حذف فیزیکی طرف مقابل باشد، عملا گفتگو بیمعنا خواهد شد. گفتگو روشی است که بر مبنای آن، با بحث و تبادل نظر راه حلی پیدا شود که به حقیقت نزدیکتر باشد و طرفین به جای پاک کردن صورت مساله اختلاف و حذف دیگری، کلام را با کلام پاسخ دهند. به لحاظ تاریخی نباید فراموش کرد که مثلا عبدالرحمن قاسملو در سال ۱۳۶۸ در حالی به قتل رسید که به منظور دستیابی به یک راه حل مسالمت آمیز با تنی چند از نمایندگان جمهوری اسلامی در وین بر سر میز گفتگو برای مذاکرات صلح نشسته بود.
تناقض در نظر و در عمل، مانع برقراری گفت و گو
با گسترش اعتراضات در شهرهای مختلف، رسانههایی که این تحولات را پوشش میدادند در تحلیلهای خود مدام در پی ریشهیابی این اعتراضات بودند. برخی با فرافکنی از همان ابتدا انگشت اتهام را به آمریکا و اسرائیل و آمدنیوز و عربستان سعودی و برادرزن صدام نشانه رفتند و برخی دیگر، جرقه اصلی شکلگیری این اعتراضات را در سرخوردگی سپرده گذاران موسسات مالی از وصول مطالبات خود جستجو کردند. برخی از تحلیلگران، اعتراضات را بر مبنای منازعه طبقاتی تفسیر و تبیین کردند و برخی نیز، به تحلیل نسلی این اعتراضات پرداختند. صدایی که از معترضان شنیده میشد اما در اغلب موارد یکدست بود . تحلیلگران بسیاری در شناخت بدنهی اجتماعی و پایگاه طبقاتی اعتراضات ۹۶ با یکدیگر اختلاف نظر دارند. با این وجود یک چیز مشخص است: مطالبات و شعارهای معترضان نشان میدهد که آنها به یک جریان سوم تعلق دارند که حاضر به پذیرش هیچ کدام از قرائتهای رسمی و نسخه های موجود حاکمیت نیستند. آیا در چنین شرایطی، نشانههایی از گفتگو از سوی حاکمیت دیده میشود؟ من فکر میکنم پاسخ به این پرسش، منفی است. نخست این که اگر شعارهای کف خیابان را ملاک بگیریم، اساسا هیچ چارچوب فکری مشترکی میان حاکمیت و معترضان ۹۶ وجود ندارد. نکته دوم این که برای شکلگیری گفتگو، طرفین یک منازعه باید به قواعد منطقی گفتگو و مذاکره پایبند باشند. در صورتی که طرفهای درگیر در گفتوگو، بر یک تناقض منطقی صحه بگذارند، یعنی هم آ را بپذیرند و هم نقیض آ، یا در خلال گفتوگو از کلمات با بار مغالطه عاطفی و نظایر آن استفاده کنند، گفتگویی هم در کار نخواهد بود. نقطه نظرات معترضان را نیز میتوان از همین زاویه مورد بحث و تحلیل قرار داد اما تا آن جایی که به دیدگاههای حاکمیت مربوط میشود، تناقضات ساختاری هم در اندیشهی اصولگرایان و هم در نظام فکری اصلاحطلبان (دستکم به شکل کنونی)، می تواند یکی از موانع فتح باب گفتگو باشد. این مساله به خصوص دربارهی زمینهی فکری اصلاحطلبان حتی بیشتر هم به چشم میآید. اغلب اصلاحطلبان امروز، در حالی نفی خشونت میکنند و در مذمت تحولات انقلابی سخن میگویند که خود در سالهای انقلاب بهمن پنجاه و هفت و پس از آن، مروج خشونت و ایدههای حذفی بودهاند. این تناقض در عمل و نظر، خود مانع دیگری است که هر گونه راه را برای گفتگو از اساس سد میکند. نمیتوان هم به حکم ارتداد و حذف نویسندهی رمان آیات شیطانی باور داشت و در عین حال، معترضان را به دلیل سر دادن شعار مرگ ، به خشونت متهم کرد و آنها را موج بیریشه خواند. پیش از هر چیز نباید فراموش کنیم که مناقشات درواقع بر سر منافع افراد است و به عبارتی هر یک از طرفین، از ایدهها و نظریاتی پشتیبانی میکند که منافع وی یا گروه اجتماعیاش را تأمین میکند. به همین دلیل هدف بسیاری از گفتوگوها در واقع دستیابی به حقیقت نیست، بلکه گفتوگو صرفا برای یافتن نتیجهای نهایی صورت میپذیرد که به صورت بینابینی منافع هر دو طرف را تأمین کند. لیکن آنچه که در جریان اعتراضات اخیر میتوان دید، شکاف بین معترضان و حاکمیت، صفر و صدی است و دست کم در شرایط کنونی، هیچ نشانهای از شکلگیری یک گفتگو یا وجود یک راه حل میانه که حاکمیت بر مبنای آن، حاضر به تقسیم قدرت و ثروت با مخالفان خود شود دیده نمیشود.
لینک این مقاله در وبسایت بی بی سی فارسی