عرفان کسرایَی| شماره ۱۹۷ ، پرونده زوم مجله دانستنیها، هفتم بهمن ۱۳۹۶
آیا ممکن است نظریاتی که امروزه شبهعلم هستند، در آینده علم محسوب شوند؟
نگاهی نزديك به پيچيدگیهاي دنيای مدرن از نگاه علم
شبه علم چیست؟
شبهعلم، خرافات زمانهی ماست. مجموعهای شلخته و به هم ریخته از باورهایی که روز به روز گسترش مییابند و جذابیت فروانی هم دارند. دلیل جذابیت آن هم پیچیده نیست. شبهعلم ساده است و قابل فهم. گزارههای شبهعلمی معمولا پیچیدگی فنی نداشته و درک محتوای آنها مطالعه یا تخصص ویژهای نیاز ندارد. شبهعلم، نقطه مقابل یا متضاد علم نیست. البته تعریف علم کار سادهای نیست و تعجبی ندارد که تعریف شبهعلم هم دردسرساز باشد و به سادگی نتوان به هر باوری برچسب شبهعلم زد. با این وجود یک درک ضمنی درباره این که چه چیزی علم است و چه چیزی نیست وجود دارد. زمانی که از علم صحبت میکنیم مقصودمان همان بحثهایی است که در فیزیک،کیهان شناسی، شیمی، زیست شناسی و زمین شناسی، فیزیولوژی و نظایر آن وجود دارد. جالب است بدانید حتی بسیاری، ریاضیات را به معنای کلاسیک آن علم نمیدانند و به آن به چشم ابزاری برای توضیح پدیدههای فیزیکی یا محاسبات نگاه میکنند. علم در معنای مصطلح آن باید بتواند چرایی یا چگونگی وقوع پدیدهها را توضیح دهد. علم دربارهی طبیعت نظر دارد و به کنجکاوی انسان در مواجهه با جهان هستی پاسخ میدهد. علم درباره حرکت ابرها، پیچیدن صدای سوت قطار داخل تونل، تشکیل رنگین کمان، سوختن یک شمع، سوسو زدن نور ستاره در آسمان، سرد شدن خود بخودی فنجان چای داغ روی میز و خیلی پدیده های دیگر توضیحاتی میدهد که قانع کننده به نظر میرسد. اما کار علم فقط توضیح دادن نیست. علم قادر به پیشبینی هم هست. مثلا به ما میگوید که ملاقات بعدی دنبالهدار هالی با اهالی زمین در سال ۲۰۶۱ اتفاق خواهد افتاد. (دنبالهداری که هر ۷۶ سال یک بار در آسمان ظاهر می شود و آخرین ظهور آن در سال ۱۹۸۶ است). البته این دو مشخصه (یعنی توان توضیح پدیدههای طبیعت و همچنین قدرت پیشبینی رخدادهای آینده) تنها شاخصهای موجود برای اینکه چه چیزی علم است و چه چیزی نیست به شمار نمیروند. چرا که بسیاری از دیدگاههای ایدئولوژیک یا حتی مثلا جادوگری یا افسانهها نیز تلاش میکنند طبیعت و جهان هستی را توضیح دهند و حتی آینده را نیز پیشبینی کنند. اما هیچکس افسانههای باستانی را علم به شمار نمیآورد. با این وجود نباید یک نکته مهم را فراموش کرد. هر چیزی که علمی نباشد الزاما شبهعلم نیست. مثلا جادوگری یا افسانههای باستانی، علم نیستند اما شبه علم هم نیستند! شبهعلم مشخصاتی دارد که آن را حتی از مفاهیم دیگری مانند خرافات و یا حتی تعابیری مانند لاطائلات و اراجیف و اباطیل و ترهات (در فارسی: جفنگ، ژاژ و یاوه) متمایز میکند. هری فرانکفورت، فیلسوف مشهور آمریکایی کتابی دارد با عنوان „در باب حرف مفت“که همین اواخر به فارسی نیز ترجمه شده است. اما آن چه که این فیلسوف مشهور میگوید و نقد میکند الزاما شبه علم نیست. او ایدههایی را به چالش میگیرد که نه راست هستند و نه دروغ. بلکه صرفا به تعبیر خودش (حرف مفت) هستند و بر هیچ مبنا یا استدلال منطقی استوار نیستند. اما دعاوی و گزارههای شبه علمی غیر از نامربوط و بیاساس بودن، یک مشخصه دیگر نیز دارند. شبهعلم، مجموعهای از باورهای بیپایه و اساس است که به آنها رنگ و لعاب علمی زده شده است. شبهعلم مانند خرافات و جادوگری صحبتی از معجون بال مگس مرده و روغن کنجد نمیکند. در باورهای شبهعلمی، حتی گوینده ممکن است از کلماتی مانند کوانتوم، فوتون، متافیزیک، پوزیترون، الکترون و … استفاده کند و تلاش کند سخنان خود را علمی جا بزند. این دقیقا مشخصه اصلی باورهای شبه علمی است. شبهعلم، ظاهری شبیه به بحثهای علمی دارد و مخاطب غیرمتخصص با شنیدن آن ممکن است تصور کند که گوینده، سخنان علمی میگوید. مخاطب غیرمتخصص ممکن است از شنیدن کلماتی مانند کوانتوم و اوربیتال مولکولی حیرت کند و حتی احساس کند که در حال فراگیری یک مطلب علمی است. ادعاهای شبهعلمی اما فقط پوستهای از کلمات علمی دارند و زمانی که زیر ذرهبین علم و روش علمی قرار میگیرند هیچ حرفی برای گفتن ندارند. ادعاهای شبه علمی ممکن است برای مخاطبان ناآشنا با علم، جذاب به نظر برسند اما دانشمندان به راحتی میتوانند عدم اصالت این سنخ آموزهها را تشخیص دهند. اگر غربالی وجود نداشته باشد میتوان هر روز هزاران تئوری تولید کرد که از قضا ممکن است باورپذیر نیز به نظر بیایند. اگر راهی برای تفکیک علم از گزاره های شبهعلمی وجود نداشته باشد من میتوانم ادعا کنم که در خورشید مادهای وجود دارد به نام اوپویتتز26دی اف جی” که عامل اصلی تولید نور و گرما است. ادعا کنم که عنصر “اوپویتز26دی اف جی” تنها در خورشید وجود دارد و نمیتوان آن را” در آزمایشگاه مورد بررسی قرار داد. اما آیا جامعه علمی نظر من را خواهد پذیرفت؟ خیر!
زبان و ادبیات شبهعلم
دنیای شبهعلم لبریز است از کلمات پر طمطراق و پرطنین علمی. گاهی مروجان شبهعلم به قدری در استفاده از کلمات علمی پیچیده و فنی افراط میکنند که هر کسی ممکن است به تردید بیفتد. شبه علم گاهی آنقدر آب را گلآلود میکند که نمیتوان تشخیص داد با یک ادعای شگرف و فوقالعاده طرفیم یا یک ادعای بیاساس. در ماجرای آلن سوکال که به نیرنگ سوکال یا ماجرای سوکال مشهور است داستان جالبی اتفاق افتاد که بی ارتباط با موضوع بحث ما نیست. آلن سوکال برای شماره ۴۶ و ۴۷ بهار و تابستان ۱۹۹۶ یک نشریه مطالعات فرهنگی آمریکا به نام سوشال تکست کاملا عامدانه یک مقاله مهمل و بی سر و ته با عنوان دهان پرکن „تخطی از حدود، به سوی تاویلی متحول کننده از گرانش کوانتومی“ ارسال کرد. بر خلاف انتظار و در نهایت تعجب مقالهی سوکال در نشریه پذیرفته و در صفحات ۲۱۷ تا ۲۵۲ منتشر شد. سوکال در مقالهی خود چنان آسمان و ریسمان به هم بافته بود و از کلمات و واژگان درهم و مغشوش استفاده کره بود که هیات تحریریه سوشیال تکست حتی متوجه بی سروته بودن مقاله او نشد و تصور کرد با یک مقاله عمیق و پیچیده مواجه شده است. سوکال در مقاله خود کلماتی مثل علم پساکوانتومی را به دیالکتیک گرایی ربط داده بود. هرمنوتیک نسبیت عام کلاسیک را با توپولوژی دیفرانسیلی مخلوط کرده و از دل این معجون، نتایج مغالطه آلود و بی سر و تهی هم گرفته بود. او پس از انتشار این مقاله، نقشه خود را بر ملا کرد و اعلام کرد که قصد داشته نشان دهد چگونه فضاهای روشنفکری تحت تاثیر زرق و برق ادعاهای توخالی قرار میگیرند. ادعاهای پوچی که با روکش کلمات علم مدرن پوشانده شده اند و طنین شان مخاطب ناآگاه را مرعوب میکند. یکی از راههای تشخیص علم از شبه علم این است که تشخیص دهیم سخن چه کسی پر محتوا و عمیق است و چه کسی تظاهر میکند که سخن عمیق و ژرف میگوید. مروجان شبهعلم قصد دارند دیدگاههای خود را مورد تایید علم نشان دهند. ممکن است کتابی بنویسند به نام “اسرار کوانتومی موفقیت” یا “اندیشه کوانتومی مولانا” و “روانشناسی کوانتومی” تا شما تصور کنید با یک موضوع عمیق علمی طرفید.
آیا ممکن است شبه علم امروز، علم فردا باشد؟
یکی از استدلالهای مروجان ایدههای شبهعلمی این است که علم هر روز یک چیز میگوید. یک روز میگوید نظریهی فلان درست است و چند سال بعد آن نظریه را مردود میکند و نظریهای خلاف آن را معتبر میداند. این حرف تا حدودی درست است. بله. نظریههای علمی در طول تاریخ مدام دستخوش تغییرات بنیادین شدهاند و چه بسا نظریهای که بشر گمان میکرد قطعی و نهایی است به ناگهان فرو ریخته و از نو نظریهای دیگر ساخته شده. بارها پیش آمده که ایده ها و نظریات بدیع علمی از سوی جامعه علمی پذیرفته نمی شده و حتی مورد تمسخر قرار می گرفته است. این یک واقعیت تاریخی است. مثلا واکنش اشتباه فیزیکدان بزرگی مانند ماکس پلانک درباره نظریه اینشتین. میدانیم که نظریه اینشتین درباره فوتون های نور در سال ۱۹۲۱ جایزه نوبل را برای وی به ارمغان آورد. اما ۸ سال پیش از آن یعنی در سال ۱۹۱۳ فیزیکدانان بزرگی مانند ماکس پلانک و سه تن دیگر برای عضویت اینشتین در در آکادمی علوم پروس در برلین، توصیه نامهای نوشتند که در آن از آکادمی علوم پروس خواسته اند که اشتباه اینشتین در خصوص فوتون نور را (یعنی همان چیزی که اینشتین ۸ سال بعد بابت آن برنده جایزه نوبل فیزیک شد) نادیده بگیرند و از این اشتباه علمی اینشتین علیه وی استفاده نکنند. از این دست مثالهای تاریخی کم نیستند. مروجان شبهعلم اغلب میگویند نظریات گالیله، یا حتی مخترعینی چون ادیسون هم زمانی مورد قبول جامعه علمی قرار نمی گرفته، بنابراین ایده هایی که امروز جامعه علمی نمیپذیرد و در رده شبهعلم طبقهبندی میکند نیز روزی اثبات خواهند شد. این سوء برداشت مغالطه آلود ناشی از آن است که مروجان و علاقهمندان شبه علم دقت نمیکنند که ایده ها و نظریات اینشتین، گالیله، داروین، شرودینگر، بوهر، هایزنبرگ و سایرین، تیری در تاریکی نبوده و حاصل سالها کار و پژوهش و استدلال و اندیشه بوده است. اگر مثلا ماکس پلانک، نظریه اینشتین در خصوص پدیده فوتو الکتریک (یعنی همان نظریه ای که بعدها اینشتین بابت آن موفق به دریافت جایزه نوبل فیزیک شد) را اشتباه می دانست، نقد خود را نه روی حساب سلیقه شخصی بلکه بر اساس مطالعات دقیق طولانی و بر اساس استدلالهای پیچیده بیان میکرده است. به بیان سادهتر، دانشمندی نظریه دانشمند دیگری را نقد می کرد. این مساله اصلا و ابدا قابل قیاس با نظریات شبه علمی بی پایه و اساسی که حتی سازگاری منطقی هم ندارند و توسط افراد فاقد صلاحیت علمی لازم طرح شده اند نیست. ایده های شبه علمی توسط نشریات زرد و اغلب با بیان های ناشیانه مطرح می شود، مطالعات مستقل آنها را تایید نمی کند و به همین جهت در حد هیاهوی رسانه ای باقی می مانند. نظریات علمی اما خود را در معرض نقد قرار میدهند و اگر اشتباه باشند اشتباه بودنشان در آزمایشگاه قابل آشکارسازی است. زمانی که ولفگانگ پاوولی در سال ۱۹۳۰ وجود نوترینو را پیشنهاد داد و نام آن را نیز نویترون گذاشت (بعدها انریکو فرمی نام آن را برای پرهیز از اشتباه گرفته شدن آن با نوترون، به نوترینو تغییر داد) نوترینو نه اثبات شده بود و نه رد. صرفا نظریهای بود مبنی بر وجود ذرهای به نام نوتریتو. اگر نتایج آزمایشگاهی خلاف پیشبینی پاوولی را نشان میداد دیدگاه او مردود میشد و خود او هم از آن دست میکشید. باور به وجود نوترینو یک باور شبهعلمی نبود چون جود یا عدم وجود آن میتوانست در آزمایشگاه نشان داده شود. شبهعلم اما خود را در معرض آزمون آزمایشگاهی قرار نمیدهد تا درستی یا نادرستی آن را بسنجیم.
شبه علم، درک نادرست از مفهوم علیّت
فهم جهان و رویدادهای آن لذت بخش است. دلیل آن هم واضح است. اگر بفهمیم هستهی اولیه طوفان چگونه و چرا شکل میگیرد، چرا زلزله میشود و چرا سیل به راه میافتد، اگر دریابیم آتشسوزی چرا و چگونه ایجاد میشود، میتوانیم برای نجات از پیامدهای این بلایای طبیعی چارهجویی کنیم و از آن جان به در ببریم. انسان موجودی است نظریهپرداز. موجودی که با مشاهده پدیدههای طبیعت درگیر یک مساله میشود و سعی میکند برای حل آن مساله، تئوری طراحی کند. انسان حتی در دورههای باستانی برای وقوع سیل و زلزله و طوفان دلیل میتراشید و مثلا آنها را به خشم خدایان اساطیری نسبت میداد. برقراری رابطه علّی میان پدیده ها خاصیت ذهن انسان است. انسان میخواهد همه پدیدهها واضح و قابل درک باشند و حتی رخدادهایی مثل زلزله که نظم طبیعی جهان را به هم میزنند نیز طبق یک روال و قانون منظم طبقه بندی شوند. برای مثال از دید انسان، زلزله، حتما و قطعا علّتی دارد. این علت میتواند خیلی چیزها باشد اما فارغ از اینکه چه باشد، حتما علتی وجود دارد. علم جدید اما هر علتی را برای توضیح یک پدیده به رسمیت نمیشناسد. علتی که برای توضیح یک رخداد ذکر میکنیم باید عقلانی هم باشد و یک ربط منطقی با خود پدیده داشته باشد. باید بتوان این ربط را در آزمایشگاه و یا با مطالعات دقیق نشان داد و همچنین باید مشخص کرد که اگر ارتباطی بین آ و ب وجود دارد این ارتباط به چه شکل و به چه میزان است. با این وجود ممکن است کسی بگوید دلیل وقوع زلزله، هارپ است و در ادامه توضیح دهد: آنتنهای هارپ امواج رادیویی را مستقیما به سمت بالا، به سوی یونوسفر ارسال میکنند. حرارتیکه در نتیجهی این امواج ایجاد میشود در یونوسفر موجب پدید آمدن بینظمیهایی در تراکم الکترونهای این ناحیه میشوند. این بینظمیها اجازه میدهند تا امواج ارسالی از ماهوارهها بدون برخورد به یونوسفر به زمین برسند.
در واقع ریشهی بسیاری از باورهای شبه علمی همین ربطهای غیرمنطقی است و تلاش برای صورتبندی یک رابطهی علّت و معلول دروغین مانند ربط بین وقوع زلزله و آزمایشی که در پروژه هارپ انجام میگیرد. گاهی این ربطها ممکن است فوق العاده جذاب و عجیب به نظر برسند. این وبسایت تعدادی از این ربطهای تصادفی را گردآوری کرده است تا نشان دهد این ربطها اگر به اشتباه به صورت رابطهی علت و معلول تفسیر شوند چقدر بی معنا هستند. مثلاً اینکه بین نرخ طلاق در ایالت مین و سرانه مصرف مارگارین در امریکا یک رابطه مستقیم وجود دارد. یا حتی جالب تر از آن میتوان رابطه مستقیمی بین سرانه مصرف پنیر و میزان مرگ میر افرادی که در اثر پیچیدن ملافه در رختخواب جان خود را از دست می دهند پیدا کرد و برای توجیه آن، نظریههای شبهعلمی جذاب ساخت که صدها هزار نفر آن را در شبکههای مجازی به اشتراک بگذارند.
دلیل تلاش برای تفکیک علم از شبه علم چیست؟
به راستی تفکیک علم از شبهعلم چه فایده و دستاوردی دارد؟ به فرض که متوجه شدیم فلان ایده، علمی نیست و شبه علمی است. این تفکیک و غربالگری چه منفعتی دارد؟ پاسخ به این پرسش تا حد زیادی واضح است. نخست آن که ما در تفسیر جهان، نیاز به نظریاتی کارآمد و درست داریم. ما نمیخواهیم جهان را به غلط تفسیر کنیم. ارائه تفسیر شبهعلمی از طبیعت، باعث میشود راهحلهای غلطی را نیز در مواجهه با مسائل به کار ببندیم. کسی که با رویکرد شبهعلمی، دلیل وقوع زلزله را هارپ میداند نمیتواند به هیچ شناخت درستی از گسلهای زمین و فعالیتهای طبیعی آنچه درون زمین میگذرد دست یابد. شبهعلم بر خلاف علم، همیشه درست از آب در میآید و قابل نقد نیست. مثلا اگر بپرسیم چرا در کرمانشاه زلزله آمده میگویند چون هارپ به کار گرفته شده و اگر بپرسیم از کجا میدانید که هارپ دلیل وقوع زلزله بوده پاسخ خواهند داد مگر نمیبینید که زلزله شده است. چنین نظریههایی بیفایده و فاقد هرگونه ارزش علمیاند. دلیل دیگر برای غربال کردن شبهعلم از علم، مساله مالی و بودجه است. با ظهور علم مدرن، هرکسی دوست داشت بگوید حرفهایش مورد تایید علم است. در عصر جدیدعلم میتوانست حتی قدرت سیاسی و مالی را با خود همراه کند و اسپاسنر و سرمایهگذار جلب کند. با گسترش اعتبار علم، سرمایه گذاری روی فعالیت های علمی مورد توجه دولت های دنیا قرار گرفت. علم کاربردی روز به روز همگام با توسعه علم نظری اختراعی پیش روی بشر می گذاشت که زندگی انسان را متحول می کرد. اما عده ای که کمترین سهمی در تولید علم و فناوری نداشتند هم با زیرکی از این بازار سرمایهگذاری سهم می خواستند. اما یک مشکل اساسی وجود داشت. کسانی که از بودجههای علم و فناوری سهم می خواستند، نه می خواستند تولید علم کنند و نه می توانستند! آنها فقط یک راه پیش روی خود میدیدند و آن راه هم این بود که به یافته ها و باورها و دیدگاه های خود رنگ و لعاب علمی بزنند. این روش خیلی ساده بود و نیازی به مطالعه زیاد هم نداشت. کافی بود یک یا چند اصطلاح علمی بلد باشند. آن وقت می شد هر موضوع بی اساسی را با گنجاندن کلماتی مثل کوانتوم، انرژی، جهان های موازی و… به ظاهر علمی جلوه داد و جوری وانمود کرد که در حال انجام یک فعالیت علمی هستند. شبهعلم اینگونه بود که به دنیای ما وارد شد.
فایل پی دی اف این مقاله در مجله دانستنیها