عرفان کسرایی| روزنامه شرق، شماره 2951، 9 شهریور 1396
مريم ميرزاخانی نيازی به بزرگداشت آيندگان ندارد
«نيلز بوهر»، فيزيک دان مشهور قرن بيستم، مي گويد: «چيزهايي وجود دارد که از شدت جدي بودن، تنها مي توان با آنها شوخي کرد». مرگ «مريم ميرزاخاني» بي ترديد يکي از همين هاست که «بوهر» مي گويد؛ آن قدر جدي که باور آن با گذشت چند هفته هنوز هم سنگين است. درباره زندگي و مرگ او بسيار گفته اند و بسيار نوشته اند و من نمي خواهم گفته هاي ديگران را تکرار کنم يا مرثيه سرايي کنم. نوشتن درباره «مريم ميرزاخاني» ساده نيست. نه شخصيت او ساده بوده و نه زمينه کاري اش موضوعي است که بتوان در چند سطر خلاصه کرد. «آلبرت اينشتين» در سال ۱۹۴۸ در ستايش نامه اي که عنوان آن «در رثاي ماکس پلانک» بود، مي نويسد: «انساني که سعادت آن را داشته است که دنيا را با انديشه اي بلند و خلاق متبرک سازد، نيازي به بزرگداشت آيندگان ندارد. کار بزرگ او تا هم اکنون نيز مايه سرافرازي اش بوده است». «مريم ميرزاخاني» هم يکي از اين انسان هاست که زندگي اش به خودي خود مايه سرافرازي اش بوده و بزرگداشت ما چيزي به شخصيت او اضافه نمي کند. او اعتبار و اثرگذاري خود را از دريافت مدال فيلدز در سال ۲۰۱۴ نمي گيرد و بر عکس، اين «مريم ميرزاخاني» و دانشمندان بزرگي مانند او هستند که به اين مدال و چنين جوايزي اعتبار مي دهند. «ميرزاخاني» صرفا يک نابغه نبود. کافي است تصور کنيد که کار انتشار مقاله ۱۷۲صفحه اي او و «الکس اسکين»، استاد رياضي دانشگاه شيکاگو، ۹ سال زمان برده است. چنين پشتکار و همت و تلاشي خستگي ناپذير، فقط با نبوغ قابل توضيح نيست. «هاورد و. ايوز» در کتاب مشهورش درباره تاريخ رياضيات، توسعه رياضيات را از ابتداي تمدن بشري تا پايان قرن بيستم مرور مي کند و به دليل محدوديت حجم کتاب، گاهي فقط برخي چهره هاي مهم تر و اثرگذارتر رياضيات در قرون مختلف را نام مي برد و از سايرين صرف نظر مي کند. من ترديدي ندارم که آيندگان در کتاب هاي تاريخ رياضيات هرگز نخواهند توانست از نام «مريم ميرزاخاني» صرف نظر کنند.
طلايي درخشان در رياضيات
«ميرزاخاني» و ديگر دانش آموزاني که در المپيادهاي علمي اوايل دهه ٧٠ خورشيدي يعني در المپيادهاي جهاني رياضي سال ۱۹۹۴ و ۱۹۹۵ در هنگ کنگ و کانادا مدال هاي ارزشمندي به دست آورده بودند، الگوهاي علمي ما در آن سال ها بودند. از آن تيم اما يک نام بيش از همه به چشم مي خورد و يک نفر بيش از سايرين درخشيده بود؛ «مريم ميرزاخاني» که در المپياد رياضي هنگ کنگ با ۴۱ امتياز از ۴۲ امتياز مدال طلاي جهاني گرفته و سال بعد از آن يعني ۱۹۹۵ در المپياد جهاني رياضي کانادا با ۴۲ امتياز از ۴۲، رتبه اول طلاي جهاني را به دست آورده بود. اينکه «مريم ميرزاخاني» از ۴۲ امتياز ۴۲ کسب کرده بود نام او را به عنوان يک نابغه رياضي براي هميشه در ذهن مان ثبت کرده بود. اين سال ها گذشت تا اينکه در۲۶ اسفند ۱۳۷۶ آن حادثه تلخ اتفاق افتاد. سانحه دلخراش رانندگي که در آن چند نفر از دانشجويان دانشگاه صنعتي شريف جان خود را از دست دادند. «ميرزاخاني» اما از اين سانحه دلخراش، جان به در برد و بار ديگر نامش بر سر زبان ها افتاد. من اهل اسطوره سازي و قهرمان سازي و احساسي نوشتن نيستم. اما مرگ «مريم ميرزاخاني» واقعا برايم باورناپذير و دردناک است. مثل آن است که بخواهي آن خاطرات گذشته، دوران مدرسه، آن شور و حرارت براي يادگرفتن رياضيات و مثلثات و هندسه، چسباندن بريده روزنامه عکس المپيادي ها را انکار کني. «ميرزاخاني» بخشي از پازل آن خاطرات بود و شايد همين مرگ او را غيرقابل باور کرده است.
درخت پربار و سر به زير
پدر «مريم ميرزاخاني» جايي گفته بود که ما از راديو شنيديم که «مريم» جايزه فيلدز را برده است. گفتيم چرا به ما چيزي نگفتي؟ گفت چيزي نبود فقط يک جايزه بود. اين نقل قول به تنهايي گوياي شخصيت خاص «مريم ميرزاخاني» است. نه نيازي به نمايش و خودبزرگ بيني داشت و نه تمجيد و لايک. نه از بيماري اش سوژه اي ساخت تا طرف توجه رسانه ها قرار بگيرد و نه براي پرکردن رزومه خود نيازي داشت که صدها مقاله آی اس آی توليد کند. «مريم ميرزاخاني» مانند آن دسته از پژوهشگران نبود که مي خواهند يک شبه ره صدساله بروند. او نيازي نداشت مانند آنهايي باشد که به ديگران مي سپارند نامشان را داخل مقاله هاي آی اس آی بياورند تا شهرت و اعتبار علمي کسب کنند يا ارتقاي شغلي بگيرند. جايگاه «مريم ميرزاخاني» در علم، واقعي است و بازنمايي همان چيزي که درون شخصيت واقعي او بود.
انساني متعلق به آيندگان
شخصيت هاي برجسته و نوابغي مانند «مريم ميرزاخاني» فراتر از مرزهاي سرزميني يک کشورند و به تمام بشريت تعلق دارند. اگرچه هر مليتي طبيعتا مي خواهد افتخار کشف و اختراع يا آثار دانشمندان بزرگ در تاريخ علم را به خود منتسب کند و به آن فخر و مباهات کند. مثلا «نيکلا تسلا»، دانشمند بزرگ و يکي از بزرگ ترين نوابغ تاريخ که هم در کرواسي، صربستان، اتريش و هم در ايالات متحده آمريکا مورد ستايش قرار مي گيرد و به نام او تمبر چاپ مي شود. اگر کسي تاريخ علم ايران را دقيق مطالعه مي کند احتمالا به نتيجه اي مشابه با من مي رسد که «مريم ميرزاخاني» برجسته ترين چهره و اعتبار علمي ايران لااقل در قرن اخير بوده است. ما دانشمندان برجسته که کم وبيش در توليد علم در رشته هاي مختلف علمي سهم داشته اند، کم نداشته ايم. اما «مريم ميرزاخاني» شخصيتي فراتر از يک دانشمند برجسته، بلکه واقعا تبديل به يک چهره علمي جهاني شد. اين همان چيزي است که ما تا به حال و در تاريخ علم قرون اخير نداشته ايم. از آنجايي که تاکنون دانشمندي با چنين اعتبار و وزن بين المللي نداشتيم، لاجرم حس غرور علمي را فقط در شبکه هاي مجازي و کانال هاي تلگرامي به صورت ساختگي شبيه سازي مي کرديم. يک نفر را به انتخاب خودمان بزرگ ترين جراح جهان مي ناميديم و ديگري را مرد علمي سال لقب مي داديم و خاطرات دروغين تعريف کرده و لايک جمع مي کرديم. اما «مريم ميرزاخاني» در اين بين، واقعا بر قله افتخار ايستاده و سرآمد بود. «موتسارت»، آهنگ ساز بزرگ اتريشي، اثري دارد به نام مرثيه در مينور دي* که در سال ١٧٩١ در وين ساخته شد و با مرگ او در پنجم دسامبر آن سال ناتمام ماند و ديگران آن را تکميل کردند. هيچ کس نمي داند که «موتسارت» نوت هاي پاياني اين موسيقي باشکوه را چگونه مي خواسته بنويسد. مرگ «مريم ميرزاخاني»، موسيقي باشکوه زندگي او را ناتمام گذاشت و چه بسا ديگراني پيدا شوند که راهي را ادامه دهند که او با نبوغ و روحيه خستگي ناپذير خود گشود.
فایل پی دی اف این مقاله در وبسایت روزنامه شرق
*Requiem