عرفان کسرایی| وبسایت مجله دانستنیها

علم از چه زمانی وجود داشته و از کجا آغاز شده است؟ کدام تمدن و در چه دوره ای از تاریخ، شروع به اندیشیدن کرده و دست به کاری زده که بتوان آن را علم یا فعالیت علمی نامید؟ اساسا آیا می توان تاریخ مشخصی را برای آغاز علم در نظر گرفت؟ پاسخ به این پرسش هم آری است و هم خیر! تقریبا بستگی به این دارد که علم را چه بدانیم و چه چیزی را مبدا کوشش های فکری بشر برای فهم و غلبه بر محیط در نظر بگیریم.

جرج سارتن، مورخ علم مشهور در کتاب تاریخ علم خود می نویسد که دانش در آن نقطه و در آن زمان آغاز شده است که آدمیان به فکر حل مسایل مختلف زندگی افتاده اند. این تعریف تا حد زیادی درست است اما تاریخ دقیقی برای شروع علم به دست نمی دهد و همه چیز در حد حدس و گمان باقی می ماند.

آگوست کنت فیلسوف فرانسوی ؛ سیر تحول تاریخی علم را به سه مرحله تقسیم بندی می کند. مرحله نخست که از دید او عصر فتیشیسم نام دارد؛ عصر جاندارانگاری طبیعت است. در این دوره ، طبیعت برای انسان واجد یک روح درونی است و بشر هر چیزی را بدون استدلال می پذیرد. دوره دوم مرحله متافیزیکی* است که از دید اگوست کنت چیزی بین سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۸۰۰ میلادی اتفاق افتاده است. و سومین مرحله عصر اثبات گرایی یا همان پوزیتیویسم است که انسان در صورتبندی و تفسیر رویدادهای طبیعت؛ راه تجربه و مشاهده و تحقیق و استدلال را پیش گرفت.

جرج سارتن، مورخ علم مشهور، درس های تاریخ علم خود را در چهار قسمت کلی فصل بندی می کرده است. دوره باستانی، قرون وسطی، قرن یازدهم تا هفدهم، از قرن هجدهم تا امروز. در مقاله پیش رو، نور چراغی در هزارتوی تاریخ علم می افکنیم و و در اعماق تاریخ کند و کاو می کنیم تا دریابیم میراث هزاران ساله‌ی آنچه که امروز علم می نامیم چه سرگذشتی داشته است. کم نیستند فیلسوفان و مورخان علم مانند توماس کوهن که بر خلاف آموزه های پوزیتیویستم و ابطال‌گرایی؛ هیچ اعتقادی به انباشتی ** و تکاملی بودن علم ندارند.   به عبارت ساده تر از دیدگاه بسیاری از فیلسوفان علم زمانه‌ی ما، علم در طول تاریخ ، مثل قطعات یک پازل تکمیل نشده است بلکه نظریات علمی هر دوره، تحت تاثیر پارادایم و دیدگاه غالب جامعه علمی زمانهء خود هستند. یعنی تحت تاثیر دیدگاه مسلطی که هر نظریه علمی در چارچوب آن شکل گرفته‌است.  با رویکرد این فیلسوفان علم، علم مجموعه ای از دانسته ها و نظریه ها نیست که در طول تاریخ بهتر شده باشد و مثلا مدل کپلری در توضیح حرکت اجرام آسمانی برتر از دیدگاه تالس نیست یا مثلا مدل اینشتین، فرم تکمیل شده ای از نظریه نیوتن نیست بلکه تنها یک رویکرد دیگر و از زاویه ای دیگر است. آنها معتقدند که مجاز نیستیم سیر تکامل علم مثلا در زمینه کیهان شناسی و نجوم را به شکل زیر صورت بندی کنیم.

نظریه تالس ← نظریه انکسیمندر←آریستارخوس←کپرنیک ← مدل کپلری ← مدل نیوتن← مدل اینشتین

البته من به شخصه تمایلی به دیدگاه غیرانباشتی از علم ندارم و علم را در یک بستر تاریخی ، کاملا انباشتی و تکاملی می بینم و به همین سبب مقاله‌ی پیش رو ،  مروری است بر تاریخ علم بشر از دیدگاه کسی که به انباشتی بودن علم معتقد است. اما بازگردیم به پرسشی که در آغاز این مقاله طرح کردیم. علم از چه زمانی وجود داشته و از کجا آغاز شده است؟ ویل دورانت در  نخستین جلد از مجموعه تاریخ تمدن با عنوان  ″مشرق زمین، گاهوارهٔ تمدن″ می نویسد : نخستین قدم در راه تمدن، کشاورزی است و فقط هنگامی که انسان در سرزمینی به قصد کشاورزی در آن و ذخیره کردن غذا برای روز مبادای خود مستقر شود و آتیه خود را تامین کند؛ فراغ خاطر و احتیاج متمدن شدن را احساس خواهد کرد. هنگامی که در پناه چنین امنیتی از حیث آب و خوراک قرار گرفت به فکر ساختن کلبه و معبد و مدرسه می افتد؛ آنگاه ممکن است اسبابی اختراع کند که نیروی تولید را فزونی بخشد. ویل دورانت می افزاید: تنها تمدن است که انسان را به فکر ساختن شهر می اندازد.

رد پای تاریخ علم و اختراعات را باید در تمدن های باستانی جستجو کرد. مسیری تاریخی که از مصر و بین النهرین و فنیقیه و یونان و تمدن آشوری می گذرد و به عصر سقراط و افلاطون و ارسطو می رسد. از ریاضیات و حساب و هندسه گرفته تا اختراع پاپیروس و طب و نجوم و جغرافیا ، از سوگند نامه بقراط تا آکادمی افلاطون، از جانور شناسی، گیاه شناسی و زمین شناسی دوران ارسطو خواهیم نوشت و خلاصه هر آنچه که می توان علم در دوران تاریخ باستان نامید.

جرج سارتن مورخ علم هم با ویل دورانت هم عقیده است که همه چیز با تمدن شروع می شود و علم با فعالیت هایی برای تامین غذا و ساخت سرپناه آغاز شده است. او می نویسد: کاوشهای باستان شناسی مدارک و اسنادی را در اختیار ما گذاشته است که از روی آنها می توان فهمید که اجداد ما چه ابزارآلاتی اختراع کرده و چگونه آنها را به کار می برده اند، حتی می توان حدس زد که چه تمایلات و اندیشه هایی داشته اند.

اگر بخواهیم تاریخی تقریبی برای شروع دانش در دوره پیش از تاریخ در نظر بگیریم با توجه به کاوش های باستان شناسان و نظر مورخان علم ، این نقطه آغاز را باید چیزی در حدود ده هزار سال پیش در نظر گرفت.

علم از زمانی آغاز شده که بشر، سنگ را به سنگ می کوبید تا با لبه‌ی تیز آن پوست شکار را کنده و برای خود سرپناه و لباس بسازد تا زمانه‌ی ما که بشر قادر است کاوشگر افق‌های نو***  ساخته و از پلوتو عکس بگیرد.

بررسی مسائل و چالش های انسان باستانی و روش ها و راه حل هایی که اجداد انسانی ما  برای غلبه  و مهار طبیعت ابداع کردند چندان ساده نیست. یکی از موانع پیش روی ما برای فهم دقیق اندیشه‌ی انسان های باستان، نبودن خط و دستنوشته ای ازآن دوره تاریخی است. جرج سارتن مورخ علم می گوید:

بیایید فرض کنیم که آن مردم می دانسته اند که چگونه آتش را بیفروزند و از اصول مقدماتی کشاورزی آگاهی داشته اند. قطعا مردم در آن زمان لغتی برای مکالمه و سخن گفتن با یکدیگر داشته اند، ولو اینکه قابلیت نوشتن هنوز فراهم نیامده بوده است. در این مرحله و مدت های مدید بعد از آن ؛ نوشتن نه امری اساسی به شمار می رفته و نه ضرورت داشته است. یکی از بزرگترین اسرار زندگی آن است که لغت و زبان حتی آنجا که مربوط به ابتدایی ترین مردم جهان است و نوشته ای همراه ندارد بی اندازه پیچ در پیچ است.

اجداد انسانی ما پس از کشف آتش‌، برافروختن آتش را نیز آموختند و سعی کردند آن را به سیطره خودشان در بیاورند و هم برای گرم کردن و هم روشنایی و هم دور کردن حیوانات درنده از آن استفاده کنند. نیاز به ساخت ابزار در این دوره تاریخی فکر بشر را آرام نمی گذاشت. انسان کشاورز یا بیابانگرد برای پوست کندن و دریدن و بریدن و بستن و کوبیدن نیاز به ابزار داشت. هر ابزار در حقیقت یک اختراع بود و در عین حال راهی برای اختراع ابزاری دیگر. هم اسکیمو ها و هم سرخ پوست ها با استفاده از چوب ، استخوان یا پوست حیوانات؛ ساقه و الیاف گیاهان، تسمه ، طناب و پتک درست می کردند. کشاورز در این دوره تاریخی باید دانه های خوراکی را کشف می کرده و با آزمون و خطا بهترین راه را برای کشت و ذرع پیدا می کرده است. در دورهء یکجا نشینی اهلی کردن حیوانات لازم شد و ساخت خانه برای خود و آغل برای حیوانات. انسان برای جمع کردن غذا نیاز به ظرف پیدا کرد و طبق کاوش های باستانی انسان های این دوره به ساخت کوزه پرداختند. سارتن می گوید برای پیشرفت فوت و فن کوزه گری لاجرم می بایست هزاران نفر با یکدیگر همکاری کرده باشند و اینجاست که ایدهء اولیه ساخت اهرم برای جابجاکردن بارهای سنگین در مسافت های دور و دراز احتمالا در ذهن بشر شکل گرفته است. قرقره و غلطک و چرخ و ارابه در همین دوران ها و بر حسب نیاز انسان ساخته شد و تمدن مدام چهره پیچیده تری به خود گرفت. شاید در نقطه ای نامعلوم کوزه گری باهوش چرخ را برای ساخت کوزه به کار گرفت و دریافت که با کمک چرخ، می توان در زمان مساوی کوزه های بیشتری تولید کرد. اجداد انسانی ما برای جان به در بردن از باران و سرما و برف و آفتاب سوزان یا باید با برگ و الیاف گیاهان خود را حفظ می کردند یا با پوست حیوانات. اما روی این اصل که هر اختراعی ؛ اختراع دیگری را ممکن می کرد در همین دوران است که انسان در می یابد با بافتن و در هم تنیدن الیاف گیاهی می تواند پارچه درست کند. اولین بافندگی ثبت شده در تاریخ نشان می دهد که بافتن پارچه ظاهرا باید نخستین بار در چین انجام شده باشد. بافندگی ابریشم صنعت ساده ای نیست و مستلزم پرورش کرم ابریشم و استفاده از درخت توت و خیلی مراحل دیگر بوده است. اندیشه بافت پارچه ابریشم را به خزانه دار امپراطور افسانه ای چین در حدود ۲۶۰۰ سال قبل از میلاد نسبت می دهند و این مساله نشان دهنده آن است که تاریخچه بافت پارچه به چیزی در حدود ۴ تا ۵ هزار سال قبل باز می گردد.

نیازهای جامعه انسانی به تدریج پیچیده  پیچیده تر می شد تا اینکه انسان از استخراج معادن و کاربرد فلز نیز آگاهی پیدا کرد. در کتاب های تاریخ علم مثال های فراوانی از ابداعات بشر باستانی ثبت شده است و نشان می دهد که انسان فرهنگ ها و قبایل مختلف در اعصار اولیه چگونه در نقاط  مختلف دنیا به صورت مستقل دست به ابداع و اختراع می زده است. همه ما بومرنگ**** را می شناسیم. این سلاح استرالیایی در عین ظاهر ساده به قدری پیچیده طراحی  شده که با پرتاب آن می تواند به دست پرتاب کننده باز گردد. یا مثلا انسان باستانی در آمریکای جنوبی با استفاده از الیاف نوعی  نخل به نام تیپیتی***** ابزاری درست کرده بوده که به کمک آن شیره‌ی گیاه کاساوا****** را گرفته و پخته و به مصرف می رساندند. ابداع و ساخت دیگ سه پایه ای به نام لی ******* در چین باستان که همزمان ۳ نوع غذا را روی اجاق می پخته است چندان هم ساده نبوده است. سارتن در کتاب تاریخ علم خود مثال و استدلال جالبی دارد و یک نگرش غلط درباره تمدن های باستانی را به چالش می کشد. او می گوید اینکه سفر و بازرگانی در گذشته دشوارتر از زمان ما بوده دلیلی بر این نیست که انسان های ابتدایی بسیار به ندرت از پناهگاه خود خارج می شدند. از قضا تا همین یکی دو قرن پیش که عصر بخار شروع شد تقریبا سرعت جابجایی بشر پیشرفت چندانی نکرده بود و انسان های ابتدایی با همان سرعتی می توانستند روی زمین جابجا شوند که مثلا ارتش ناپلئون توانایی آن را داشت.

به هر حال مهمترین مرحله تاریخ بشر ، دوره‌ی گذار از بیابانگردی به یکجانشینی است و همانگونه که سارتن می گوید این دوران را حتی باید از انتقال از دوره سنگ به مفرغ و از مفرغ به آهن نیز مهمتر دانست. این دوره‌ی مهم گذار را در واقع باید دوره انتقال از گردآوری غذا به دوره‌ی تولید غذا نام نهاد. در این مرحله یکجانشینی بود که نیاز به ساخت سرپناه و صنایع مرتبط با کشاورزی شکل گرفت. البته سرعت ترقی و پیشرفت همه‌ی اقوام و قبایل مختلف در نقاط مختلف دنیا یکسان نبود و از همین نقطه برخی از فرهنگ ها و تمدن ها از سایرین پیش افتادند.

*Metaphysical Stage

**cumulative

***New Horizons

****Boomerang

*****Tipiti

******Cassava

*******Li

Leave a Comment