عرفان کسرایی| روزنامه شرق شماره ۲۵۵۱ – سه شنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۵
١- جملهای منسوب به «برتراند راسل»، فیلسوف و منطقدان انگلیسی هست که میگوید: «اگر عقیده مخالف، شما را عصبانی میکند، نشانه آن است که ناخودآگاه میدانید دلیل مناسبی برای دفاع از افکارتان ندارید». البته که ظرفیت و قدرت تحمل افراد در برابر آرای مختلف یکسان نیست. از پرخاش گرفته تا لبخند؛ از پریدن میان صحبت مخالف گرفته تا طمأنینه و فرصتدادن به مخاطب ازجمله واکنشهای ممکن در یک دیالوگ است. اما واقعا تا چه حد میتوان در برابر آرای مخالف، سعهصدر داشت و سخنان و استدلالهای مخالف را شنید؟ پاسخ به این پرسش ساده نیست. شاید بهتر باشد بگوییم میزان سعهصدر افراد در یک دیالوگ به میزان حساسیت موضوع یا حتی منافع طرفین گفتوگو نیز بستگی دارد، مثلا اینکه بحث بر سر یک اختلافنظر سیاسی است یا اقتصادی یا اجتماعی یا فلسفی. در این نوشتار البته موضوع بحث ما گفتوگو میان فیلسوفان است. فیلسوفان به این مشهورند که سعهصدر دارند و از آنجایی که در سراسر زندگیشان آرای موافق و مخالف را مطالعه کردهاند، آموختهاند باید نظریات مخالف را بشنوند و به آنها مجال بروز دهند. از نقطه نظر تاریخی در زبانهای اروپایی؛ کاربرد کلمه تولریرن* به معنای «مدارا» یا «سعهصدر داشتن» در آلمانی بازمیگردد به کلمه تولرار** به معنای تحملکردن و صبر و شکیبایی و مدارا که در قرن ١٦ میلادی از لاتین مشتق شده است. از قرن ١٨ به اینسو، صفت «تولرانت»*** به معنای انسان اهل مدارا بهتدریج در متون ظاهر شد. کلمه مقابل آن یعنی «اینتولرانتس»**** در زبان آلمانی به معنای ناشکیبایی از کلمه فرانسوی «اینتولرانس»***** وام گرفته شده است.
٢- «شاید من بر خطا باشم و حق با شما باشد، اما اگر تلاش کنیم، ممکن است به حقیقت نزدیکتر شویم». این عبارت را اولینبار «کارل پوپر»، فیلسوف علم، در سال ١٩٤٥ در کتاب جامعه باز و دشمنان آن نوشته بود. او در جایی مینویسد صورتبندی این عبارت و اساسا تألیف کتاب جامعه باز را مدیون یک عضو جوان حزب ناسیونالسوسیالیست اهل کارینتیا است که نه نظامی بود و نه پلیس، ولی با وجود این، یونیفرم حزب را پوشیده بود و اسلحهای هم بر کمر داشت. ماجرا آنگونه که «پوپر» تعریف میکند، در حدود سال ١٩٣٣ (سال به قدرترسیدن هیتلر) اتفاق افتاده و مرد جوان مسلح خطاب به «پوپر» گفته است: «ببینم؛ میخواهی بحث کنی؟ من بحث نمیکنم؛ من شلیک میکنم!». «پوپر» معتقد بود گفتوگوی دو طرف حتی بدون داشتن چارچوب مشترک فکری نیز میتواند مثمر ثمر باشد. او ضمن پذیرش این نکته که هرچقدر نقاط اشتراک طرفین کمتر باشد دیالوگ دشوارتر است، معتقد بود هرگز نمیتوان گفت چنین گفتوگویی بیحاصل خواهد بود. اگر طرفهای یک گفتوگو در همه موارد با یکدیگر همعقیده باشند، اساسا دیگر بحث موضوعیتی نخواهد داشت و حتی کسالتبار نیز خواهد شد. فقط در سایه اختلافات است که افراد در معرض پرسشها و چالشهای پیشبینینشده قرار گرفته و هرچقدر این پرسشها چالشیتر باشند، شرکتکنندگان بحث مجبورند اندیشه کنند و پاسخهای عمیقتری دهند و چهبسا در پایان بحث افق دیدشان گسترش یابد.
٣- ایده اصلی این مقاله، داخل قطار و در راه بازگشتم از دومین همایش سهسالانه بینالمللی فلسفه علم در دانشگاه دوسلدورف در ذهنم شکل گرفت. در حاشیه این همایش، گفتوگوی نقادانه و بحثی میان پروفسور «هوینینگن-هونه» و پروفسور «لیره» درگرفته بود و هر دو با لبخند، نقدهای سختوتندی علیه نظریات یکدیگر به کار گرفتند. این نوع نقد و مخالفت همراه با مدارا و سعهصدر، مرا ناخواسته به یاد ماجرای کنگره جامعهشناسان آلمان در سال ١٩٦٠ در توبینگن انداخت که «کارل پوپر» قرار بوده در آن درباره منطق علوم اجتماعی سخنرانی کند؛ همایشی که در آن هم «تئودور آدورنو» حضور داشت و هم «هابرماس» و دیگر اعضای مکتب فرانکفورت. گویا «هابرماس» در این همایش بهاشتباه «پوپر» را بهعنوان یک پوزیتیویست مورد انتقاد شدید قرار داده بود. البته نکته اصلی بحث ما هم در همینجا نهفته است. بسیاری تصور میکردند «پوپر» یک پوزیتیویست تمامعیار است. دلیل آن هم این بود که کتاب «منطق اکتشاف علمی» او که حلقه وین را از دیدگاه رئالیستی و ضدپوزیتیویستی نقد میکرد، توسط انتشارات و به ویراستاری خود اعضای حلقه وین منتشر شده بود. تقریبا غیرقابل باور است. چطور ممکن است یک گروه فکری، عقاید مخالف خود را منتشر کند؟ اما در بین فیلسوفان چنین چیزی ممکن است. «موریتس شلیک» و «فیلیپ فرانک» از اعضای برجسته حلقه وین، با رویکردی متساهلانه و با مدارا و سعهصدر، کتابی را ویراستاری کرده بودند که در نقد و علیه نظریاتشان بود.
٤- البته فیلسوفان اختلافنظرهای بسیار و عمیقی درباره مسائل گوناگون دارند. یکی از مشهورترین اختلافنظرها در تاریخ فلسفه معاصر گفتوگوی کوتاه و بهعبارتی منازعه میان «پوپر» و «لودویگ ویتگنشتاین» در کمبریج بوده است. هر دو فیلسوف درباره ماهیت فلسفه اختلاف داشتند. «پوپر» معتقد به وجود فلسفه بود، اما «ویتگنشتاین» از معماها و بازیهای زبانی صحبت میکرد. این ملاقات کوتاه که گویا در ٢٥ اکتبر سال ١٩٤٦ و یکسال پس از پایان جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده، یکی از پرمناقشهترین رویاروییهای دو فیلسوف برجسته و تأثیرگذار است. روایتهای متناقض و فراوانی از این ملاقات کوتاه وجود دارد که تشخیص حقیقت را بسیار دشوار میکند. به روایت مورخان، در جریان جلسات هفتگی فلاسفه دانشگاهی انجمن علوم اخلاقی کمبریج، «پوپر» برای سخنرانی درباره وجود مسائل فلسفی دعوت شده بود. ظاهرا با بالاگرفتن بحث میان دو فیلسوف، «ویتگنشتاین» به سمت شومینه رفته و سیخ شومینه را برداشته و به علامتی شبیه به تهدید به سمت «پوپر» در هوا تکان داده است. روایت «پوپر» که در کتاب جستوجوی بیپایان در سال ١٩٧٤ منتشر شده است، میگوید «ویتگنشتاین» با حالتی عصبی با سیخ شومینه بازی میکرد. «ویتگنشتاین» از «پوپر» میخواهد یک مثال از قواعد اخلاقی ذکر کند. «پوپر» میگوید: «تهدیدنکردن میهمان سخنران با سیخ شومینه». طبق روایت «پوپر»، «ویتگنشتاین» از شنیدن این حرف برآشفت، سیخ را انداخت و در را محکم پشت سر خود کوبید و از اتاق بیرون رفت. اینکه پرونده این گفتوگوی مناقشهبرانگیز هنوز پس از گذشت ٧٠ سال بسته نشده، بیانگر آن است که بحث و تبادلنظر میان اندیشمندان تا به چه حد زیر ذرهبین است و البته به ما نشان میهد فیلسوفان بزرگ نیز ممکن است از کوره در بروند و نظرات مخالف خود را برنتابند.
٣- ایده اصلی این مقاله، داخل قطار و در راه بازگشتم از دومین همایش سهسالانه بینالمللی فلسفه علم در دانشگاه دوسلدورف در ذهنم شکل گرفت. در حاشیه این همایش، گفتوگوی نقادانه و بحثی میان پروفسور «هوینینگن-هونه» و پروفسور «لیره» درگرفته بود و هر دو با لبخند، نقدهای سختوتندی علیه نظریات یکدیگر به کار گرفتند. این نوع نقد و مخالفت همراه با مدارا و سعهصدر، مرا ناخواسته به یاد ماجرای کنگره جامعهشناسان آلمان در سال ١٩٦٠ در توبینگن انداخت که «کارل پوپر» قرار بوده در آن درباره منطق علوم اجتماعی سخنرانی کند؛ همایشی که در آن هم «تئودور آدورنو» حضور داشت و هم «هابرماس» و دیگر اعضای مکتب فرانکفورت. گویا «هابرماس» در این همایش بهاشتباه «پوپر» را بهعنوان یک پوزیتیویست مورد انتقاد شدید قرار داده بود. البته نکته اصلی بحث ما هم در همینجا نهفته است. بسیاری تصور میکردند «پوپر» یک پوزیتیویست تمامعیار است. دلیل آن هم این بود که کتاب «منطق اکتشاف علمی» او که حلقه وین را از دیدگاه رئالیستی و ضدپوزیتیویستی نقد میکرد، توسط انتشارات و به ویراستاری خود اعضای حلقه وین منتشر شده بود. تقریبا غیرقابل باور است. چطور ممکن است یک گروه فکری، عقاید مخالف خود را منتشر کند؟ اما در بین فیلسوفان چنین چیزی ممکن است. «موریتس شلیک» و «فیلیپ فرانک» از اعضای برجسته حلقه وین، با رویکردی متساهلانه و با مدارا و سعهصدر، کتابی را ویراستاری کرده بودند که در نقد و علیه نظریاتشان بود.
٤- البته فیلسوفان اختلافنظرهای بسیار و عمیقی درباره مسائل گوناگون دارند. یکی از مشهورترین اختلافنظرها در تاریخ فلسفه معاصر گفتوگوی کوتاه و بهعبارتی منازعه میان «پوپر» و «لودویگ ویتگنشتاین» در کمبریج بوده است. هر دو فیلسوف درباره ماهیت فلسفه اختلاف داشتند. «پوپر» معتقد به وجود فلسفه بود، اما «ویتگنشتاین» از معماها و بازیهای زبانی صحبت میکرد. این ملاقات کوتاه که گویا در ٢٥ اکتبر سال ١٩٤٦ و یکسال پس از پایان جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده، یکی از پرمناقشهترین رویاروییهای دو فیلسوف برجسته و تأثیرگذار است. روایتهای متناقض و فراوانی از این ملاقات کوتاه وجود دارد که تشخیص حقیقت را بسیار دشوار میکند. به روایت مورخان، در جریان جلسات هفتگی فلاسفه دانشگاهی انجمن علوم اخلاقی کمبریج، «پوپر» برای سخنرانی درباره وجود مسائل فلسفی دعوت شده بود. ظاهرا با بالاگرفتن بحث میان دو فیلسوف، «ویتگنشتاین» به سمت شومینه رفته و سیخ شومینه را برداشته و به علامتی شبیه به تهدید به سمت «پوپر» در هوا تکان داده است. روایت «پوپر» که در کتاب جستوجوی بیپایان در سال ١٩٧٤ منتشر شده است، میگوید «ویتگنشتاین» با حالتی عصبی با سیخ شومینه بازی میکرد. «ویتگنشتاین» از «پوپر» میخواهد یک مثال از قواعد اخلاقی ذکر کند. «پوپر» میگوید: «تهدیدنکردن میهمان سخنران با سیخ شومینه». طبق روایت «پوپر»، «ویتگنشتاین» از شنیدن این حرف برآشفت، سیخ را انداخت و در را محکم پشت سر خود کوبید و از اتاق بیرون رفت. اینکه پرونده این گفتوگوی مناقشهبرانگیز هنوز پس از گذشت ٧٠ سال بسته نشده، بیانگر آن است که بحث و تبادلنظر میان اندیشمندان تا به چه حد زیر ذرهبین است و البته به ما نشان میهد فیلسوفان بزرگ نیز ممکن است از کوره در بروند و نظرات مخالف خود را برنتابند.
*tolerieren
**tolerare
***tolerant
****Intoleranz
*****intolérance
فایل پی دی اف این مقاله در روزنامه شرق
لینک این مقاله