نگاهی به فقر تئوریک در علوم انسانی
مشهور است زمانی که صدای انقلاب فرانسه بلند شده بود ماری آنتوانت از کسی پرسید: مردم چه میخواهند؟ در پاسخ شنید که گرسنهاند و نان میخواهند. او که از روند تحولات جامعه آگاهی چندانی نداشت بلافاصله پرسیده بود اکنون که نان ندارند چرا شیرینی نمیخورند؟ البته ماری آنتوانت تنها شخصیت تاریخی نیست که تا بدین پایه از واقعیتهای جامعه و از تحولات اجتماعی بیاطلاع بوده است. حتی جامعهشناسان و سیاستمداران نیز گاهی چنان از واقعیات درون اجتماع دورند که تمام محاسبات و برآوردها و پیشبینی هایشان اشتباه از آب در میآید. در روزهای اخیر به ویژه پس از تظاهرات روز پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶ در مشهد، تحلیلها و گمانهزنیهای فراوانی دربارهی انگیزه تظاهرکنندگان و ماهیت اعتراضات منتشر شد. هرکسی به فراخور دیدگاه و موقعیت و البته منافع خود تلاش میکرد آنچه رخ داده را تحلیل و بررسی کند. هر کسی تلاش میکرد (علت) یا به بیان دیگر (دلیل) شکلگیری واقعه را توضیح دهد. برخی در تفاسیر خود تنها از یک علت نام میبردند و برخی دیگر یک مجموعه عوامل را مسبب بروز وضع موجود دانستند. عواملی که از دید آنها دست به دست هم داده تا نهایتا اعتراضات اولیه در مشهد و شهرهای دیگر شکل بگیرد. عدهای منشاء نارضایتیها را دسیسه خواندند و عدهای نیز آن را توطئه آل سعود دانستند. یکی بیبیسی یا صدای آمریکا را عامل تحریک دانست و یکی آمدنیوز را. وزیر فرهنگ سابق معترضان را موج بیریشه دانست و در توییتی که پس از چند دقیقه پاک کرد آنها را عمه بى بى، خاله خرگوش، سگ زرد، گرازخر، پشگل بز نامید. دیگری از دستهای پنهان صحبت کرد و نوشت: وقتی اعتراضات مسالمت آمیز مردم نسبت به گرانی، تورم، فساد، فقر، بیکاری و نبود آزادیهای سیاسی-اجتماعی تبدیل به شورشی با شعار براندازی و توصیه به اقدامات خشن شود،و بناهای دولتی را آتش کشد، باید به برخی دستهای پنهانی که این اعتراضات را بدان سمت سوق می دهند، اندیشید.
یکی از اشغالکنندگان سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸ در توییت خود، ریشه اعتراضات را در عربستان سعودی جستجو کرد و نوشت معترضان باید بدانند از کجا هدایت میشوند و رهبرشان کیست؟ دیگری در سخنان خود جناح رقیب دولت در حاکمیت را مقصر دانست و با طعنه گفت: كسانى كه حركت سياسى در خيابان عليه دولت را آغاز كردند بدانند دود آن به چشم خودشان مي رود. تحلیلگر دیگری که برای مدتها نظریهی جزیره ثبات را مطرح میکرد اینک با اوج گرفتن اعتراضات و فراگیر شدن آن در شهرهای مختلف ایران، با یک چالش بزرگ مواجه شده بود. این نظریه نمیتوانست توضیح دهد که چگونه جزیره ثبات در منطقهای پرآشوب در خاورمیانه، خود انبار باروتی از نارضایتی ها و شکافهای طبقاتی است و هر لحظه ممکن است شعلهور شود. تحلیلگر دیگری مانند صباآذرپیک که دانشجوی دکترای علوم سیاسی_جامعهشناسی با تخصص جامعهشناسی شهری است در ریشهیابی تحولات اخیر به این نتیجه میرسد که جرقه اوّل تظاهراتی که از دید او امام جمعه مشهد و طرفداران احمدی نژاد و آمد نیوز عامل آن بودهاند در نهایت سرکوب خواهد شد و معتقد است که علم جامعهشناسی میگوید جنبش ایجاد شده در ایران شکست خورده و به اختناق سیاسی بیشتر و ناامیدی اجتماعی خواهد انجامید. اما به راستی علم جامعه شناسی چنین چیزی میگوید؟ اساسا مبنای استدلال جامعه شناسان چیست؟ یک جامعه شناس بر چه اساس یک پدیده اجتماعی را تحلیل کرده و ریشهیابی میکند؟
فقر تئوریک در علوم انسانی
جامعهشناسان یا مورخان در علوم انسانی روشهای مخصوص به خود را دارند. آنها میخواهند بدانند که برای مثال علت سقوط سلسله ساسانیان چه بوده است. در تحلیل و ریشهیابی اعتراضات سراسری اخیر ایران برخی جامعهشناسان قدری واقعبینانهتر به ماجرا نگاه کردند و صرفنظر از هیجان و فرافکنی، عوامل دیگری را مسبب بروز وضع موجود دانستند که پدیده اجتماعی ایجاد شده را منطقیتر توضیح میداد. فاکتورهایی نظیر ناکارآمدی نظام، استبداد، ناامیدی از اصلاحات ، فساد سازمانیافته، شکاف طبقاتی، ولخرجی نظام در خارج از مرزها، تحمیل سبک زندگی، فقر و بیکاری، موانع بر سر تولید و یا صنایع نیمه تعطیل، سیستم قضایی ناعادلانه و حتی بحران محیط زیست. اما مسایل جامعهشناسی در عمل به مراتب پیچیدهتر از اینهاست که بتوان آن را صرفا با گفتن چند اسم، صورتبندی کرد و توضیح داد. تحلیلگری که تلاش میکند همه چیز را با تئوری جزیره ثبات توضیح دهد حتی زمانی که واقعیات اجتماعی، خلاف نظرش را نشان میدهد باز هم تلاش میکند تئوری خود را نجات دهد و بگوید نفس برگزاری تجمع و تظاهرات به معنای آن است که ایران، جزیره ثبات است. البته ناکارآمدی این نظریه جایی آشکار میشود که واضع این نظریه، فکتهای اشتباه راه کنار هم میگذارد و به اشتباه میگوید اینکه نه خونی از دماغ کسی ریخته و نه به سوی کسی شلیک شده و نه بحرانی ایجاد شده و نه اغلب کسی دستگیر شده، به معنای آن است که ایران جزیره ثبات است. بدیهی است که چنین نظریههایی که با فکتها هم سازگار نیست نه در علوم طبیعی درخور توجه است و نه در علوم انسانی کسی آن را جدی میگیرد. نظریههایی که همیشه درست از آب در میآیند از نظر روششناختی لنگ میزنند. این دست دیدگاهها و نظریههای جعلی و ساختگی جامعهشناسی یا سیاسی، بر مبنای دستورالعمل فیلسوف سیاسی مشهور کارل پوپر، ابطالپذیر نیستند و اینطور به نظر میرسند که همیشه درست کار میکنند. این دیدگاهها مبتنی بر فکتهای موجود نیستند و از فیلتر ایدئولوژیک صادر شدهاند. از این دست گزارهها (چیزی شبیه به مفهوم یاوهگویی به تعبیر فیلسوف آمریکایی هری فرانکفورت در کتاب در باب یاوه گویی) بیشمار میتوان تولید و منتشر کرد. در علوم طبیعی میتوانم ادعا کنم که در بدن انسان مولکولی وجود دارد به اسم تیتیپسیکس سی 53 که مولکول تشنگی است و باعث احساس تشنگی میشود. میتوانم بگویم هر زمان که تشنه میشویم، در واقع این مولکول تیتیپسیکس سی 53 است که فعال شده است. لیکن چنین دیدگاهی نه توسط فکتها پشتیبانی میشود و نه عقلانیتی پشت آن نهفته است. با این وجود میتوان این ایده را هر زمان و به هر ترتیب دلبخواهی ترویج کرد. حتی ممکن است این ایده هواخواهانی نیز پیدا کند. پیروانی که ممکن است تصور کنند این نظریه، به خوبی از پس توضیح پدیده تشنگی برمیآید. در علوم انسانی نیز وضع به همین منوال است. گفتن این عبارت که „علم جامعه شناسی چنین میگوید و چنان“، دیدگاه ما را علمی و معتبر نمیکند. نظریات ما باید توسط فکتها پشتیبانی شوند، قدرت تبیین و پیشبینی داشته باشند و عقلانیتی نیز در صورتبندی آنها لحاظ شده باشد.
نمیبینم پس نیست
سوگیری * در کلام تحلیلگران اجتناب ناپذیر است. استخدام کلمات با بار معنایی یا عاطفی برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب، مغالطه و یا گفتن بخشی از واقعیت از شگردهای رایج تحلیلگران است. یکی از زیانبار ترین روشها اثری است که با عنوان یکسو گرایی تایید ** شناخته میشود. تحت تاثیر یکسوگرایی تایید ما عموماً نه تنها تمایل داریم که مدرک مخالف با دیدگاه هایمان را نادیده بگیریم (و به غلط تفسیر کنیم)، بلکه اتفاقا دوست داریم تنها به دنبال مدارک تاییدکننده نظریه مان بگردیم. اما فکتها آن چیزی نیستند که ما تمایل داریم باشند. یک فرد با گرایش اصلاح طلبی تمام تحولات اجتماعی را به شکلی تحلیل میکند که نتیجه استدلال، تایید کننده دیدگاه اصلاحطلبانه باشد. هیچکس دوست ندارد که نظریات و باورهایش غلط و ناکارآمد باشند. کسی که به طبقه روحانیت یا سپاه تعلق خاطر یا وابستگی مالی داشته باشد به دنبال نظریههایی است که دیدگاهاش را تایید میکند و با باورهایش جور و هماهنگ است و مثلا علت تظاهرات سراسری را در تحریک بیگانگان جستجو میکند ونه در ناکارآمدی نظام حاکم. این موضوع به خصوص با گسترش شبکههای اجتماعی، وجوه دیگری نیز پیدا کرده است. اینترنت اقیانوس پهناوری از اطلاعات است که به نظر میرسد در آن همه چیز میتوان پیدا کرد و در معرض آراء و ایده ها و نظریات گوناگون قرار گرفت. اما این تنها یک روی سکه است و روانشناسان اجتماعی و جامعه شناسان و پژوهشگران فناوری، این ایده را دست کم به این شکل تایید نمی کنند. یکی از پیامدهای فناوری های نوین ارتباطی این است که افراد در یک لوپ معیوب از ایدههای مطلوب خود گرفتار می شوند. اثر فیلتر حباب*** نه تنها باعث می شود که ایدهها و نظریات یا دیدگاههای مخالف به فرد نرسد بلکه انسان را در حصار اندیشهها و اطلاعات خود گرفتار می کند. حباب اطلاعات مفهومی است که نخستین بار توسط الای پارایزر**** در کتابی با همین نام یعنی اثر حباب***** معرفی شد. بر اساس نظر او وبسایت ها در شبکه اینترنت الگوریتمی را دنبال می کنند که بر مبنای آن اطلاعاتی که باید به کاربر برسد عملا دستچین و غربال می شوند. مبنای این غربال نیز سابقه جستجوهای قبلی کاربر است و همچنین رفتار هر کاربر در زمان کلیک کردن. بنابراین فرد با دنیایی مواجه می شود که در عمل فیلتر شده و غربال شده است. غربالی که باعث می شود اطلاعاتی که با مواضع و دیدگاه های کاربر هماهنگی بیشتری دارند دست چین شده و بیشتر در اختیار او قرار بگیرند. این فیلتر باعث می شود نظر شخصی فرد روز به روز ظاهرا بیشتر اثبات شود و با مشاهده افراد هم رای و هم نظر در دنیای مجازی پیرامون خود این تصور ایجاد شود که همه مانند او فکر می کنند. این همان توهّم ویرانگری است که باعث میشود یک تحلیلگر سیاسی یا مدرس فلسفه چنان از واقعیات جامعه و تحولات اجتماعی دور مانده باشد که یک جامعهی غرق در شکاف طبقاتی و بحران و به زبان عامیانه آتش زیر خاکستر را به اشتباه جزیرهی ثبات بخواند.
جامعه شناسی و مساله تبیین
جامعهشناسی به مثابه یک علم باید بتواند پدیدههای اجتماعی را تببین کند و توضیح دهد. در عین حال باید قادر باشد تحولات اجتماعی بعدی را نیز تا حدودی پیشبینی کند. اگرچه مفهوم پیشبینی در علوم انسانی با علوم تجربی تفاوتهای بسیار دارد. شیمیدان میتواند توضیح دهد که چرا شعله سدیم موقع سوختن زرد است یا مثلا ستاره شناسان می توانند به ما توضیح بدهند که دلیل کسوف چیست. نوروفیزیولوژیست ها می توانند تبیین کنند که چرا کمبود اکسیژن باعث آسیب به مغز می شود و متخصصان ژنتیک می توانند توضیح بدهند که چرا طاسی در مردان موروثی است. اما آیا مورخان یا جامعهشناسان و پژوهشگران علوم انسانی به همین دقت و ظرافت میتوانند دلیل بروز تحولات بهار عربی را توضیح دهند؟ یک مورخ یا تحلیلگر سیاسی ممکن است ریشهی مشکلات خاورمیانه را در توافقنامه سایکس-پیکو جستجو کند و بگوید این توافقنامه بود که به تقسیم سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان فرانسه و بریتانیا منجر شد و ریشه مشکلات کنونی در منطقه به توزیع ناعادلانه ثروت یا حتی ناهمگونی قومیتی در این تقسیم بندی باز می گردد. در نگاه اول شاید به نظر برسد که این تفسیر منطقی است. اما آیا این نظر در تبیین و توضیح آن چه که در بهار عربی اتفاق افتاد، اقناع کننده است؟ اگر تحلیلگر دیگری نفت یا خشکسالی یا بیکاری یا تحولات پس از حملات یازدهم سپتامبر یا انحلال ارتش حکومت عراق توسط پل برمر در خرداد ۱۳۸۲ و یا حتی خودکشی طارق طیب محمد بن بوعزیزی، دستفروش تونسی را جرقهی اصلی پدیدهی بهار عربی اعلام کند چه باید گفت؟
یک تحلیلگر سیاسی ممکن است جرقه اولیه تظاهرات سراسری در ایران را در شکاف طبقاتی و رانت و فساد و تبعیض به سود طبقه روحانیت بیابد و بگوید اختصاص بودجه ۸۹۷ میلیارد تومانی مرکز خدمات حوزههای علمیه، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، بودجه ۳۰۳ و نیم میلیارد تومان جامعة المصطفی العالمیة در جامعه ای با ۳۵ درصد نرخ بیکاری جوانان تحصیلکرده و حدود٤٠ درصد جمعیت زیر خط فقر و چهاردهم درصد کپرنشین، عامل اصلی بروز این وضعیت بوده است. همانگونه که ذکر شد کار بسیاری از پژوهشگران علوم اجتماعی و روانشناسی این است که پدیده های اجتماعی یا فردی را ریشه یابی کرده و یا بتوانند توضیح دهند. بر خلاف علوم طبیعی که میتوان در آزمایشگاه دریافت که برای مثال آ علت ب است یا نه ، در علوم انسانی چنین چیزی تقریبا محال است. چنین علت یابی گاهی بی نهایت دشوار و بلکه کاری است پر از احتمال خطا. مثلا مورخی که در پی یافتن علل و ریشه های انقلاب فرانسه است ممکن است بگوید دلیل وقوع انقلاب فرانسه این بود که از سال ۱۷۸۸ مشکلات اقتصادی و کمبود مواد غذایی در فرانسه آغاز شده و قیمت گندم ۵۰ درصد افزایش یافته بود. دیگری ممکن است بگوید دلیل بروز انقلاب فرانسه پخش شایعه تیراندازی سربازان آلمانی به سوی فرانسویان بود که باعث شد مردم برای دفاع از خود به اسلحه خانهای حمله کرده و تفنگ های بدون باروت به دست آورند. مورخ دیگری ممکن است بگوید دلیل بروز انقلاب فرانسه نه کمبود مواد غذایی بود و نه شایعه تیراندازی. بلکه با حرکت جمعیت به سوی قلعه باستیل و با فتح آن بود که انقلاب فرانسه جرقه خورد. تحلیل تحولات اجتماعی و سیاسی اگرچه پیچیده و دشوار است اما این پیچیدگی به معنای بی حساب و کتاب بودن نیست. کارآمدی یا ناکارآمدی دیدگاهها و تحلیلهای سیاسی و اجتماعی ناظران، با گذر زمان و تنها در بستر تحولات اجتماعی مشخص خواهد شد.
*Bias
**confirmation bias
***Filter bubble
****Eli Pariser
*****The Filter Bubble
متن این مقاله در وبسایت بی بی سی فارسی