اینکه باور به خدا یا خدایان دقیقا ازچه زمانی و بر چه مبنایی به تمدن انسانی وارد شده هنوز چندان مشخص نیست. لیکن منشاء ایمان به خدا را شاید بتوان در آداب و رسوم آیینی بشر ماقبل تاریخ و یا حتی در به کارگیری نمادها در خاکسپاری مردگان در حدود هشتاد هزار سال پیش یا حتی پیش از آن جستجو کرد. خدایان بسیار در طول تاریخ آمده اند و رفته اند. مایکل شرمر نویسنده و مورخ امریکایی می گوید طی ده هزار سال گذشته انسان ها در حدود صد هزار دین و ۲۵۰۰ خدا ساخته اند. از این رو پیش از آنکه از باور به خدا یا “بی خدایی” صحبت کنیم، باید روشن سازیم که دقیقا از کدام خدا صحبت می کنیم. بسیاری از ما ممکن است حتی نام مراسم “کالو” یا رسم “آکابا” در دو قبیله گابرا و برانا در شمال شرقی کنیا را نیز نشنیده باشیم. ممکن است کمترین حس تسلیم و پرستش در برابر “انگای”، خدای قادر مطلق کیکویوها که در قله کوه کنیا زندگی می‌ کند نداشته نباشیم. صدها میلیون نفر از مردم هند به پیشگاه گانش پسر شیوا دعا می کنند، به او توسل می کنند و او را ستایش می کنند. در معبد کارنی ماتا، معبد موش های مقدس در هند بیش از بیست هزار موش وجود دارد و زائران بسیاری برای زیارت این موش ها کفش از پا در می آورند، بقایای نیم خورده غذاهای آنها را به عنوان تبرک  و غذای شفابخش بر می دارند. این مثال ها نشان می دهد دایره پیروان یک خدا یا خدایان چندان هم بزرگ نیست و هر خدا صرفا در محدوده جغرافیایی به خصوصی مقدس یا خالق جهان شناخته می شود. برای نمونه بومیان “ماشکو- پیرو” ساکن کرانه رودخانه در جنگلهای آمازون پرو احتمالا حتی نام الله خدای مسلمانان را نیز نشنیده اند.

نگاهی به تاریخ تمدن انسان نشان می دهد که باور به خدایان گوناگون در بین اقوام و ملل در طول تاریخ، غالبا یکی از علل اصلی بروز جنگ ها و آشوب های ویرانگر بوده است. حتی دنیای خیالی افسانه های یونانی نیز لبریز است از جنگ و نزاع و کشتار و زندان. در افسانه های یونان باستان می خوانیم که تارتاروس محل مجازات گناهکاران و به نوعی جهنم زیر زمین بوده  و کرونوس و دیگر تایتان ‌هایی که با خدایان می‌جنگیدند در آن زندانی بوده اند. به عبارت دیگر نزاع بر سر اثبات برتری خدای این یا آن قبیله یا جامعه انسانی، یکی از عوامل تحریک احساسات و عواطف مذهبی مردم بوده است. تفاوتی نمی کند جنگ بر سر اثبات حقانیت داجون (Dagon) خدای نیمه انسان – نیمه ماهی دوره های باستانی باشد یا جنگ های مذهبی قرن بیست و یکم.  کتاب های دینی سرشار است از قصه های جنگ و کشتار و غزوه و سریّه، از قتل جالوت به دست داوود در عهد عتیق گرفته تا داستای های اسلامی ذات السلاسل و کشتار یهودیان بنی قریظه، نشان می دهد باور به خدا یا خدایان صرفا یک باور شخصی بی ضرر نیست و همواره یکی از علل بروز کشتار و نا امنی و جنگ و ویرانی در جهان بوده است.

ایدئولوژی در برابر خداباوری

هر چند که دوران سیاه و تاریک تسلط مذهب در قرون وسطی سرآمده اما هنوز کشورهایی در جهان هستند که در آنها نقد مذهب، کفر یا بی خدایی با مجازات مرگ روبروست. (ر.ک به گزارش سالانه آزادی اندیشه اتحادیه جهانی انسان‌گرا و اخلاق‌گرا). در ایران بنیاد پانزده خرداد بر مبنای فتوای روح الله خمینی برای قتل نویسنده رمان آیات شیطانی سه میلیون و سیصد هزار دلار جایزه تعیین کرده است و هنوز مفاهیمی چون فتوای ارتداد و اعدام ساب ‌النبی بر اساس ماده ۵۱۳ قانون مجازات اسلامی وجود دارد. بر خلاف ادعای آقای میردامادی، حذف مخالفان و منتقدان پدیده ای نیست که درچهل سال اخیر و با ظهور حکومتی دینی در ایران شکل گرفته باشد. قتل مخالفان، منتقدان، شاعران یا کسانی که مرتد خوانده می شوند در تاریخ اسلام قدمتی به مراتب بیش از اینها دارد. (از قتل کعب بن اشرف گرفته تا عبد الله بن خطل و …  برای مطالعه بیشتر ر.ک به فصل چهارم کتاب نقد توطئه آیات شیطانی، سیدعطاءالله مهاجرانی: ص۱۲۲ تا ۱۳۱) . نه تنها در ایران که در پاکستان در دهه ‌های گذشته صدها شهروند به اتهام کفرگویی مجازات شده اند. آسیه بی ‌بی، زن مسیحی همین اواخر به جرم توهین به پیامبر اسلام به اعدام محکوم شده بود. در سال ۲۰۱۷ صدها نفر از دانشجویان پاکستانی در جریان قتل مشعل خان در دانشگاه “عبدالولی خان” شرکت داشتند. دانشجویی که صرفا پرسشگر بود و درباره مسائل مذهب و جامعه اظهار نظر می کرد ولی به اتهام توهین به اسلام و کفرگویی، زیر ضربات و لگدهای مهاجمان خشمگین به قتل رسید

یکی از مشهورترین استدلال های خداباوران، این است که اعمال شریرانه هیتلر و استالین و پل پت، ناشی از بی خدایی بوده است. این استدلال چه بسا در نگاه نخست، منطقی و مبتنی بر واقعیت به نظر برسد لیکن در عمل یکی از ضعیف ترین اقسام استدلال خداباوران است. اول آنکه چنین اظهار نظری درباره هیتلر قطعا و یقینا اشتباه است. هرچند که من نیز در خلال برنامه بنا به قول رایج او را خداناباور خواندم) . از قضا بر خلاف بسیاری از اقوال غلط، می توان رد پای یهودی ستیزی و جنایات آدولف هیتلر درجریان جنگ جهانی دوم را در خداباوری و مذهب جستجو کرد.

. هیتلر در کتاب مشهور خود (نبرد من) می نویسد: “امروز من باور دارم که در راستای خواسته های پروردگار خالق قدم بر می دارم. با دفاع از خود در مقابل یهودیان، برای خواسته های پروردگار مبارزه می کنم”.  این مساله درباره استالین نیز به نحو دیگری مطرح است. مشکل کمونیسم و فاشیسم به تعبیر سم هریس این است که این ایدئولوژی ها بسیار به دین شبیه هستند. چنین ایدئولوژی هایی به قدری مبتنی بر شخص پرستی و آموزه های فرقه ای هستند که گاهی تشخیص آنها از دین به سادگی ممکن نیست. به بیان دیگر، استالین (یا مائو یا پل پت) در پی این نبودند که خرد و علم و عقلانیت را جایگزین خدا و مذهب کنند. مساله بر سر این است که آنها می خواستند “ایدئولوژی کمونیستی” را به جای خدا و مذهب بنشانند، و نه علم و خرد و عقلانیت را. فقط به عنوان نمونه کافیست به خاطر بیاوریم که در دوران حکومت استالین، دانشمندان علم ژنتیک (افرادی نظیر نیکلای واویلوف) پاکسازی و زندانی شدند و با برچسب هایی چون آلت دست امپریالیسم، ایده آلیست یا بورژوا (در ادبیات کمونیستی چیزی معادل محاربه با خدا در ادبیات دینی) به شدت مورد حمله و سرکوب قرار گرفتند.

گسترش بی دینی یا بی خدایی؟

از گسترش بی دینی (و نه الزاما بی خدایی) در کشورهای مختلف آمارهای مختلفی در دست است.  یک گزارش نشان می دهد که بی دینی در ایالات متحده در چهار دهه گذشته بالاترین رشد را در باورهای مردم آمریکا داشته است. (از ۵ درصد سال ۱۹۷۲ به ۲۳ درصد در سال ۲۰۱۸)  اما همانگونه که گفتیم، گسترش رویگردانی از دین و مذهب، الزاما به معنای گسترش بی خدایی نیست. ضمن آنکه خداناباوری، خود نیز طیف بزرگی را در بر می گیرد و به تعبیر جان گری، خداناباوری نداریم، “خداناباوری ها” داریم. حتی نوعی دادارباوری (به معنای باور به وجود خدایی که جهان را آفریده ولی پس از آن همه چیز را به حال خود واگذاشته) ممکن است با بی خدایی جابجا گرفته شود. باور به وجود خدای آفریننده نخستین که در گیتی دخالتی نمی کند و در سرنوشت بشر نیز مداخله ای نمی کند، نه قابل رد است و نه قابل اثبات. این خوانش از خدا در علم نیز به شکل خدای حفره ها  ظاهر می شود و شاید بتوان گفت اغلب فلاسفه یا دانشمندانی که خود را آتئیست می دانند نسبت به خدای آفریدگار، به نوعی موضع ندانم گرا دارند. ریچارد داوکینز می گوید: من یک ندانم گرا هستم و اگنوستیک بودن من به وجود خدا به اندازه اگنوستیک بودن من به وجود پری انتهای باغ است. استیون هاوکینگ نیز در مصاحبه سال ۲۰۱۴ با نشریه اسپانیایی ال موندو صراحتا خود را خداناباور می نامد. این قرائت از خداناباوری به نوعی نتیجه طبیعی مطالعه در فیزیک و کیهان شناسی و زیست شناسی تکاملی است. محصول علم مدرن و ناشی از درک و تحلیل متون علمی. لیکن بخشی از گسترش بی خدایی (و گرایش به دادارباوری) بی تردید معلول شرایط سیاسی و اجتماعی و پیامدهای روانی آن است. به خصوص در جوامعی چون ترکیه ، ایران و افغانستان، رویگردانی از مذهب و از خدا می تواند دو عامل عمده داشته باشد. عامل نخست استفاده حداکثری سیاسی از دین و خدا که به خستگی و دلزدگی و یاس انجامیده است. دوم پرسشی بی پاسخ که در اذهان پرسشگر شکل می گیرد. پرسشی مبنی براینکه اگر خداوند وجود دارد چرا قادر به جلوگیری از اعمال شریرانه و قتل بی گناهان و جنگ و انفجار و فقر در جهان نیست؟ چطور می توان به خدایی باور داشت که فقر و گرسنگی و تجاوز به کودکان و آوارگی و جنگ را می بیند اما برای رفع آن کمترین قدمی بر نمی دارد و به هیچ دعایی هم پاسخ نمی دهد؟ این رویکرد، زمینه فکری رایجی است که در سال های اخیر به تدریج در کشورهای مذهب زده خاورمیانه در حال گسترش است و بسیاری را اگر نه به بی خدایی، که به ایده دادارباوری رسانده است. در کنار بی خدایی و دادارباوری، رویکردهای دیگری نیز وجود دارند که بر مبنای آنها افراد نسبت به مساله وجود یا عدم وجود خدا بی تفاوت اند و بر این باورند که حتی در صورت وجود خدا، به نظر نمی رسد که او علاقه ای به سرنوشت بشر داشته باشد. این نوع نگرش مبتنی بر خدانامهم دانی را نیز شاید بتوان محصول دلزدگی از خدا و مذهب در جوامع (عمدتا خاورمیانه) دانست. بحث های بی حاصل و درگیری ها و جدل های اثبات خدا که کمترین تاثیری در حل مشکلات و مسائل زندگی روزمره انسان ندارد، عده ای را به این باور رسانده که اساسا بحث در باب وجود یا عدم وجود خدا موضوعی بی اهمیت است.

صلح پایدار و پایان عصر خداباوری

بر اساس یافته های پژوهشگران ( مطالعه ۲۰۱۹ در نیچر) ظهور خدای مجازات گر و ناظر بر امور اجتماع، با پیچیده تر شدن ساختارهای اجتماعی شکل گرفته و به عبارت دیگر توسط انسان “ابداع” شده است. نگاهی به تاریخ نشان می دهد که کهن ترین این خدایان در نهایت چند هزار سال قدمت دارند و می توان انتظار داشت که با گذشت زمان، خدا یا خدایان مهم و مشهور کنونی نیز به تاریخ بپیوندند. امروزه کسی به دلیل توهین و کفرگویی به خدایان یونان باستان مجازات نمی شود چرا که این خدایان منقرض شده اند و صرفا در کتاب های تاریخ پیدا می شوند. زیست بشر امروز در دوران پساخداباوری نه به لحاظ عملی و نه نظری، نیازی به فرض وجود خدا ندارد. باور به خدا نه مساله ای از مسائل فردی انسان امروز را حل می کند نه گرهی از مشکلات اجتماعی عصر جدید می گشاید. مفهوم خدا با تمامی تفسیرها و تاویل ها، چه با خوانش های رحمانی و چه بنیادگرایانه، راه حلی برای مسائلی چون صلح جهانی، محیط زیست، رفع گرسنگی و نظایر آن ندارد. به بیان دیگر نه تنها راه حل و روشی ندارد بلکه کاملا برعکس ، از آغاز تمدن بشر تا کنون عاملی در جهت تشدید منازعات و جنگ ها و خونریزی ها بوده است. هرچند با از میان رفتن دین و باور به خدا، غریزه تخریب در انسان از بین نمی رود. غریزه تخریب، غریزه ای که زيگموند فرويد در سال های پس از جنگ جهانی اول، در دو مقاله با عناوین “سرخوردگی از جنگ” و “رابطه ما با مرگ”، به تفصیل درباره آن بحث کرده بود.* لزوما ارتباطی به مذهب و خداباوری ندارد. به عبارت دیگر، انسان بدون خدا و مذهب نیز همچنان غریزه ای برای ویرانی و تباهی عالم دارد. لیکن این باور به خدا و مذهب است که به این غریزه ویرانگر، رنگ و لعابی مقدس می بخشد و آن را مخرب تر می کند. مذهب و خداباوری، انسان های شرور را شرورتر می کند. خداباوری، تنها ریشه اصلی و تنها دلیل همه رنج ها و جنگ ها و ویرانی های جهان نیست. اما قطعا یکی از زمینه ها و علل اصلی ویرانی و رنج و تباهی و جنگ و فساد و شر در جهان امروز ماست.

اینکه خداناباوری در تمدن های آینده بشری گسترش خواهد یافت و یا مذاهب کنونی در نهایت یکی پس از دیگری منقرض خواهند شد هنوز برای هیچکس روشن نیست. افزایش نرخ زاد و ولد دینداران از یک سو و کاهش نرخ زاد و ولد بی خدایان از سوی دیگر پیش بینی آینده (و تخمین نسبت آینده جمعیتی خداباوران) را بسیار دشوار کرده است.

 

*Thoughts for the Times on War and Death

 

لینک این مقاله در بی بی سی فارسی

One Comment

  1. یاشارخان

    درود فکر میکنم. مفهوم ملیت و قومیت و زبان های مادری-محلی نیز همچون دین تا پایان قرن فعلی یا حداکثر نیمه قرن بعدی منقرض خواهد شد. ناسیونالیسم اگرچه محصول مدرنیته است اما شدیدا از میراث دین وام گرفته به خاطر همین است که اکثر قتل عامهای ناسیونالیستی ریشه در نفرتهای دینی قرنهای گذشته دارد مثل هولوکاست , نسل کشی ارامنه , نسل کشی بوسنی و کوزوو , جنگ فلسطین و اسرائیل , نسل کشی روهینگیا و ….

Leave a Comment