“یادداشتی در رثای دکتر مجید اکبری”

اینشتین در سال ۱۹۴۸ در ستایش نامه ای که عنوان آن در رثای ماکس پلانک بود می نویسد

مردی که سعادت آن را داشته است که دنیا را با اندیشه ای بلند و خلاق متبرک سازد، نیازی به بزرگداشت آیندگان ندارد. کار بزرگ او تا هم اکنون نیز مایه سرافرازی اش بوده است

دکتر مجید اکبری بی تردید یکی از همان مردانی است که نیازی به بزرگداشت آیندگان ندارد. مردی متواضع و استادی متفکر که کم سخن بود و خوش برخورد. مرگ دکتر اکبری را باور نمی کنم. هیچ استدلالی نمی تواند مرا قانع کند که درس های دکتر مجید اکبری تمام شده و او دیگر درس فلسفه نخواهد داد. نمی توانم باور کنم که فرستادن ایمیل به دکتر اکبری*  بی پاسخ خواهد ماند. آخرین ملاقات من با او باز می گردد به آخرین روزهایی که ایران زندگی می کردم. به من گفت عرفان اینجا نمان و برو. تصمیم درستی گرفتی. برو و برنگرد. اکبری آن زمان رییس دانشکده بود. مرد بزرگ و معتبری هم بود. اما در رفتار او با دانشجویان به هیچ عنوان ذره ای غرور و خودستایی دیده نمی شد. او از معدود کسانی بود که مرا به ادامه راه تشویق کرد و با صبوری و متانت به تمام حرف هایم گوش داد. خوب خاطرم هست حدود ۶ سال پیش در کلاس فلسفه غرب دکتر اکبری نشسته بودم. اگر حافظه ام یاری کند از قضا یکی از همین روزهای اردیبهشت یا خرداد هم بود. دکتر اکبری گفت فلسفه خواندن مثل این است که کمان یک دایره را دور بزنی و آخر سر می رسی به جای اول. شروع به مطالعات فلسفی می کنی و بعد از خواندن آراء و دیدگاه های مختلف می بینی که دست آخر به همانجایی رسیدی که بودی. پرسش هایت همان پرسش هایی است که قبلا هم بود. دوباره شروع می کنی به یک سیر فلسفی. می خوانی و می خوانی و می اندیشی. هر دور این کمان دایره را که می زنی باز می گردی به نقطه اول. اما یک تفاوت مهم بین کسی که راهی این سیر فلسفی می شود با سایرین که این راه را نرفته اند وجود دارد. درست است که هر دو در نهایت ، نمی دانند و هر دو در فهم جهان در نقطه یکسانی هستند. اما هر سیر فلسفی اگر چه که ما را در نهایت به نقطه نخست باز می گرداند، افق دیدمان را گستره تر می کند. ممکن است پرسش های ما همچنان بی پاسخ بماند اما دیدگاه مان در قبال جهان عمیق تر شده و افق دید گسترده تری خواهیم داشت.
شاید یک دلیل علاقه مندی من به منش و شخصیت و نوع دیدگاه دکتر اکبری این بود که او از رشته های مهندسی به فلسفه رسیده بود. درست همان راهی که من را به عنوان یک دانشجوی تازه وارد به خود کشاند. اکبری متولد سال ۱۳۴۸ در دانشگاه خواجه نصیر، مهندسی برق و الکترونیک خوانده بود و بعدها در تحصیلات تکمیلی خود روی هرمنوتیک و پست مدرنیته کار کرده بود و همچنین روی فلسفه طبیعت در نظام فلسفی هگل. زمانی که او را دیدم رییس دانشکده فلسفه دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات تهران بود.

:جمله ای منسوب به نیلز بوهر هست که می گوید

چیزهایی هستند که آنقدر جدی اند که فقط می توان با آن شوخی کرد.

مرگ دکتر مجید اکبری در اثر بیماری ای ال اس از همان چیزهای جدی است. حتی جدی تر از آنچه که بوهر می گفت. آنقدر جدی که من هرگز آن را باور نخواهم کرد.

 

اردیبهشت ۹۶

  • akbari@tpf-iau.ir

Leave a Reply