تغییر در ایران اجتناب ناپذیر است

عرفان کسرایی| دماوند

یکی از مفاهیم کلیدی در اندیشه توماس کوهن، فیلسوف علم آمریکایی، مفهومی است که به آن جابه‌جایی پارادایم* (در فارسی: تحول انگاره) گفته می‌شود. تعبیر مناقشه برانگیزی که توماس کوهن در سال ۱۹۶۲ در کتاب مشهور خود با عنوان ساختار انقلاب های علمی** مطرح کرد.

کتابی که به گواه روزنامه گاردین، یکی از ١٠٠ کتاب پرنفوذ قرن بیستم بوده است. پارادایم به نوعی سرمشق‌ها یا الگوهای مسلط و چارچوب فکری هر دوره است که به صورت ضمنی و نسبی، مورد توافق جامعه یا گروه قرار می گیرد. لیکن با گذر زمان و طرح مسائل جدید، پرسش‌هایی تازه سر بر می آورند که پارادایم غالب موجود، از پس توضیح و تبیین آن‌ها بر نمی آید.

مثال‌های توماس کوهن اغلب در حیطه تاریخ علم و تحولات نظریه های علمی بود اما نکته جالب اینجاست که مساله پارادایم ها و وقوع انقلاب علمی، بسیار شبیه به تحولاتی است که درون جوامع اتفاق می افتد. تاریخ علم، انقلاب های بسیاری را تجربه کرده است. حتی در دورانی که هیچکس تصورش را هم نمی کرد و همه چیز ظاهرا در آرامش به سر می برد، مسائل جدیدی سر برآوردند که با نظریه های موجود قابل توضیح نبودند.

لرد کلوین، فیزیکدان مشهور جایی گفته بود که چیز دیگری در فیزیک برای کشف کردن باقی نمانده است. غافل از اینکه این آرامشی قبل از طوفان بوده و یک موج سهمگین، یک زلزله ویرانگر و ساختارشکن در علم در راه است. موجی که تمام بنیادها و مفروضات اولیه فیزیک رایج آن زمان، یعنی فیزیک نیوتنی را در هم شکست و با ظهور دو نظریه نسبیت و کوانتوم، به انقلاب جدیدی در علم دامن زد. مسائلی که در اوایل قرن بیستم در فیزیک طرح شد، هیچ پاسخی در فیزیک رایج آن زمان نداشت و دانشمندان به دنبال نظریه ای تازه بودند تا بتوانند پاسخگوی این مسائل باشد. تعداد این مسائل روز به روز بیشتر می شد و به حدی رسید که تصحیح ضمنی و اصلاحات خرد در ساختار نظریه رایج، کمکی به حل بحران ایجاد شده نمی کرد.

در تاریخ و سیاست نیز وضع مشابهی وجود دارد. جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۷ یک نظریه سیاسی بود. نظریه ای که تلاش می کرد درباره جامعه، آزادی، قدرت سیاسی، اقتصاد و همه امور اجتماعی پاسخی از آستین در بیاورد. با گذشت زمانی اندک، به تدریج ناهنجاری هایی در این نظریه سیاسی پدیدار شد که معلوم می کرد، این نظریه سیاسی پاسخگوی امور نیست. بحران درون این نظریه به واسطه تضادی که با واقعیت جامعه داشت روز به روز بالا می گرفت.

نظریه سیاسی جمهوری اسلامی، پاسخی برای مسائل موجود نداشت. یا باید اصلاح و یا با نظریه و نظریه های تازه ای جایگزین می شد. با گذشت دو دهه، عده ای به فکر اصلاح این نظریه ناکارآمد افتادند تا بلکه پاسخی برای مسائل و چالش های جدید پیدا کنند. اما این مسائل جدید، به قدری جدی و چالش برانگیز بودند که اصلاح در نظریه موجود، اساسا ناممکن به نظر می رسید.

اصلاحاتی که نظریه ها را نجات نمی دهد

در نظریه های علمی گاهی چالش ها به قدری گسترده و تعداد پرسش های بی پاسخ به قدری زیاد می شوند که هیچ راهی برای نجات نظریه علمی موجود باقی نمی ماند. اگر ایده فکری جمهوری اسلامی را یک نظریه در نظر بگیریم، این ایده با گذشت چهار دهه به همان مرحله از بحران رسیده که همه نظریه های در حال سقوط به آن مرحله می رسند. جایی که به تعبیر توماس کوهن دیگر نمی توان از وقوع یک انقلاب جلوگیری کرد و “جابه جایی پارادایم” اتفاق می افتد.

در تاریخ علم، این دوران بحران، دوران پرتلاطمی است که در آن، نظریه‌های رایج، جای خود را به نظریه‌های کاملا جدید می‌دهند. در اجتماع و سیاست نیز وضع مشابهی رخ می دهد و به صورت بنیادین تفاوتی بین تحولات اجتماعی و تحولات تاریخ علم وجود ندارد. تاریخ و سیاست، علم نیستند اما این بدان معنا نیست که بی حساب و کتابند. علوم اجتماعی روش‌مند هستند و نظریه های سیاسی، نظریه هایی هستند که قرار است به مسائل جامعه پاسخ دهند.

بحران های فزاینده اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و زیست محیطی در چهل سال حکومت جمهوری اسلامی، به نقطه ای رسیده که این نظریه را در حالت سقوط قرار داده است. جمهوری اسلامی در هر دو قرائت اصول گرا و اصلاح طلب خود هیچ پاسخی برای مشکلات و مسائل موجود ندارد و تنها با اعمال زور و پروپاگاندا در حال زنده نگاه داشتن نظریه ای است که از اساس اشتباه است. لیکن قواعد اجتماعی و مسیر تحولات به خواست و میل ما نیست و خود را با ما و تمایلات و منافع ما هماهنگ نمی کند. پارادایم کنونی حاکم و نظریه های مشتق شده از آن که پاسخی برای هزاران پرسش موجود ندارند، دیر یا زود از میان خواهند رفت و با نظریه های جدید جایگزین می شوند. تغییر در ایران اجتناب ناپذیر است.

*Paradigm Shift

**The Structure of Scientific Revolutions

 

 

متن کامل این مقاله

2 Comments

  1. سلام
    سخنان کوهن را فهمیدم. اما چطور با این قاطعیت نتیجه می گیرید که این پارادایم از بین خواهد رفت و ایران تغییر خواهد یافت؟
    پس استبداد و زورگویی چیست؟
    کاملا ممکن است این پارادایم با زور باقی بماند . با وجود این که پاسخی برای مسائل نداشته باشد.
    در یک کلام: استدلال منطقی و عقلانی شما برای اجتناب ناپذیر بودن تغییر در ایران چیست؟
    متشکرم

    • زورگوترین و مستبدترین حکومت ها هم روزی از بین خواهند رفت. پارادایم با زور تا چند سال باقی بماند؟ 5 سال؟ صد سال؟ از دو قرن که بیشتر باقی نمی ماند. بالاخره تغییر می کند و با مسائل زمان خود ناسازگاری پیدا می کند و محکوم به تغییر است

Leave a Comment