گسترش شبه‌علم و خرافات همپای علم

عرفان کسرایی| روزنامه شرق، شماره ۲۱۶۱ – پنج شنبه ۲۲ آبان۱۳۹۳

تفاوت‌ها و شباهت‌های الگوهای ترویج علم در ایران و غرب

توسعه علم، فهم عمومی از علم‌وفناوری، تولید علم، سیاستگذاری علم، ارتباطات علم و نظایر آن از جمله کلمات و اصطلاحات کلیدی مرتبط با مقوله ترویج علم هستند. همه‌ساله در بسیاری از کشورهای جهان، موسسات و نهادهای دولتی یا غیردولتی با پیمایش فهم عمومی از علم‌وفناوری در جامعه، گزارشی از روند و چشم‌انداز توسعه علم کشور ارایه می‌دهند و همچنین راهکارهایی برای سیاستگذاری‌های صحیح و اصولی در این حیطه پیشنهاد می‌کنند. از دیگر سو پیشرفت روزافزون علم‌وفناوری، مسایل و چالش‌های جدیدی را نیز به دنبال دارد و مسایل زیست‌محیطی، شبیه‌سازی و موضوع سلول‌های بنیادی، کاربرد ژنتیک در کشاورزی و تغذیه و انرژی‌های تجدیدپذیر، پای علم را به حوزه‌های دیگری نظیر اخلاق، اقتصاد و سیاست نیز باز می‌کند. پژوهشگران سیاستگذاری علم در کشورهای مختلف، الگوهای استانداردی را در تحلیل روند توسعه علم لحاظ می‌کنند. در تعاریف کلاسیک دو الگو برای سنجش میزان فهم عمومی از علم در جوامع وجود دارد که البته هرکدام از این الگوها مزایا و معایبی نیز دارند: مدل کمبود و مدل گفت‌وگو یا مدل مشارکت. در مدل نخست، تاکید روی کمبود دانش عمومی است، کمبودی که باید از سوی اهل علم و متخصصان برطرف شود. مدل دوم اما به ضرورت ارتباط دوجانبه بین جامعه علمی و شهروندان می‌پردازد. در الگوی اول، دو مقوله سواد علمی و فهم عمومی مورد توجه قرار می‌گیرد و تحلیل‌های آماری در این‌باره به‌صورت ضمنی نشان خواهند داد برنامه‌های ترویج علم یک کشور تا چه حد موفق عمل کرده‌اند.
ترویج علم عمومی مشخصه‌ها و مولفه‌هایی دارد که بر طبق آن می‌توان میزان فهم عمومی یک جامعه از مقوله علم را ارزیابی کرد. دانش ابتدایی نسبت به مباحث علمی کتاب‌های درسی پایه، فهم روش‌های علمی مانند استدلال و استقرا و استنتاج، تصور مثبت از مقوله علم‌وفناوری و رد باورهای خرافی مانند طالع‌بینی یا اعتقاد به اعداد از جمله شاخص‌های فهم عمومی از علم هستند. اما در نهایت ناباوری می‌بینیم که وضع جوامع مترقی و صنعتی دنیا دست‌کم در موضوع باورمندی به خرافات و شبه‌علم، به هیچ عنوان بهتر از کشورهای درحال‌توسعه نیست.
زمانی‌که به آلمان مهاجرت کردم، می‌پنداشتم در بطن یک جامعه مترقی و پیشرفته که سهم بزرگی در تولید علوم از فیزیک، شیمی، پزشکی و… گرفته تا ریاضیات و فلسفه داشته و دارد و دانشمندانش ده‌ها جایزه نوبل را از آن خود کرده‌اند، خبری از شبه‌علم و خرافات نیست اما کار با موسسات ترویج علم و همچنین مشاهدات شخصی به انضمام بررسی آمارها، خلاف این را نشان می‌داد و باعث شد که در باورم تجدیدنظر کنم. اگر در کشور ما ایران طبق آمارهای منتشرشده ۱۰درصد از جمعیت طی یک‌سال نزد رمال و… رفته‌اند در غرب نیز آمارها تا همین حد نگران‌کننده است. گزارش موسسه دموسکوپی* در سال ۲۰۰۵ بیانگر رشد نگران‌کننده باورهای خرافی مردم آلمان به نسبت سال‌های دهه۷۰ میلادی است؛ مثلا در سال۲۰۰۵ چیزی حدود ۲۸درصد از افراد به نحوست عدد ۱۳ اعتقاد داشتند درحالی‌که این آمار در سال ۱۹۷۰ تنها ۱۷درصد بوده است. یا اینکه ۶۶درصد آلمانی‌ها تصور می‌کنند فرشته محافظی دارند که به آنها در مواقع خطر یاری می‌رساند. شمار معتقدان به انرژی شفابخش سنگ‌ها و تعداد زیاد مشتریان درمان‌های جعلی معنوی مانند ریکی و نظایر آن نیز در این کشور کم نیست.
این آمارها نشان می‌دهد توسعه صنعتی و همچنین شاخص بالای تولید علم الزاما به معنای فهم عمومی و سواد عمومی قابل‌قبول یک جامعه نیست. ترویج علم در ایران با موانعی چون باورمندان به طلسم، هومیوپاتی، عرفان حلقه و شعور کیهانی، فالگیری‌ و کف‌بینی، رمالی، غیبگویی، مهره مار، نحوست یا شگون اعداد، درمان‌های دروغین و جعلی، زدن ضربه به تخته برای رد بلا، خوش‌یمنی نعل‌اسب، نحوست گربه سیاه، صبرکردن پس از عطسه، خواص سنگ ماه تولد، آل، انرژی‌درمانی، فال قهوه و تاروت روبه‌رو است و در غرب نیز وضع تقریبا به همین منوال است، احیانا با زمینه فرهنگی و اسامی متفاوت. طبق گزارشی مربوط به سال۱۳۹۰، رمالان و فالگیران در ایران برحسب میزان شهرت و مقبولیت، مبالغی بین۲۰هزار تا ۳۰۰هزارتومان و در برخی موارد مبالغ قابل‌توجهی تا سقف پنج‌میلیون‌تومان نیز دریافت می‌کنند. (روزنامه شرق، شماره ۱۲۷۳) در غرب نیز مارکتینگ و بازار پرسود خرافات و رمالی با سوءاستفاده از نادانی عمومی، سود سرشاری عاید رمالان و فالگیران می‌کند و مراجعان به درمانگرهای تقلبی نیز بازار سکه‌ای دارند. هرساله میلیاردهادلار در سراسر دنیا برای افراد و محصولاتی که ادعای نیروهای ماوراءالطبیعی دارند، خرج می‌شود. فروش کتاب‌ها، مطالب مجله‌ها و تلویزیون، فیلم‌ها و نظرسنجی‌ها بیانگر علاقه گسترده مردم به مباحث فراحسی، پارانرمال، غیبی، ارواح و جهان‌های دیگر است. نظرسنجی انتشاریافته توسط «گالوپ» در هشتم ژوئن ۲۰۰۱ نشان می‌دهد ۵۴درصد مردم آمریکا به درمان وراحسی یا معنوی یا به نیروی ذهن انسان برای درمان بدن، ۳۲درصد به نهان‌بینی یا نیروی ذهن برای آگاهی از گذشته و پیش‌بینی آینده، ۲۸درصد به اختربینی یا تاثیر ستارگان و سیارات بر زندگی انسان اعتقاد دارند.
پرسش اینجاست که چرا با وجود موسسات پژوهشی و انجمن‌های ترویج‌علم فعال، خرافات و باورهای شبه‌علمی حتی در جوامع صنعتی و پیشرفته روزبه‌روز گسترش می‌یابد؟ به عبارت دیگر توسعه علمی پایدار و آمار خیره‌کننده تولید علم، چگونه در کنار روند فزاینده باور به شبه‌علم و خرافات در جامعه توجیه می‌شود؟
یک پاسخ محتمل می‌تواند بودجه‌های کلان دانشکده‌های فنی دانشگاه‌ها و موسسات پژوهشی باشد. سرمایه‌گذاری‌های هنگفت روی فناوری‌ها و حتی علوم پایه به‌صورت تخصصی و صرفا در محیط‌های آکادمیک سبب شده تلاش‌ها برای زدودن باورهای خرافی و شبه‌علم در آموزش ابتدایی و در میان عموم مردم چندان موفق نباشد. همان‌گونه که ذکر شد، رد باورهای خرافی مانند طالع‌بینی یا اعتقاد به اعداد از جمله شاخص‌های مهم فهم عمومی از علم است. بنابراین شاهد جامعه‌ای هستیم که توسعه خود در علم‌وفناوری را مدیون اقلیتی متخصص است و در عین حال فهم عموم شهروندان از علم نمره قابل‌قبولی ندارد. فارغ از اینها، این کشورها در توسعه علمی نمونه‌های موفقی بوده‌اند. اساسا توسعه علمی یک کشور مستلزم برنامه‌ریزی سیستماتیک در سطوح کلان است و البته بودجه پژوهش، هزینه دارد. دانش، شغل دانشمند است و نمی‌توان از پژوهشگران انتظار داشت که هم دغدغه‌های مالی داشته ‌باشند و هم بتوانند ذهن خود را به زمینه پژوهشی‌شان معطوف کنند. در آلمان به‌صورت کلی این امکان برای پژوهشگران وجود دارد که با بهره‌گیری از بورسیه‌ها و کمک‌هزینه‌های مالی موسسات پژوهشی یا دانشگاه‌ها، تامین مالی شوند و بتوانند تمرکز خود را نه روی کسب معاش، بلکه روی زمینه پژوهشی بگذارند. البته در این‌خصوص همچنان نقایصی هم هست. به‌عنوان مثال گفته می‌شود توزیع متقارنی به‌لحاظ تخصیص بودجه‌ها صورت نگرفته یا اگر هم گرفته، از دید بسیاری همچنان این توزیع رضایتبخش نیست. درواقع این سیاست‌های کلان سیاسی و اقتصادی است که به بودجه‌بندی برای توسعه علوم جهت می‌دهد. برای نمونه در سال‌های اخیر، روی‌آوردن دولت آلمان به تامین انرژی از محل انرژی‌های تجدیدپذیر، سرمایه‌گذاری عظیمی را در بخش انرژی‌های باد و انرژی خورشیدی و… در پی داشته است. اغلب بودجه پژوهشی دانشگاه‌ها و موسسات پژوهشی روی پژوهش‌های مرتبط با تکنولوژی و صنعت یا بیولوژی و عصب‌شناسی و… متمرکز شده و در بسیاری از موارد ممکن است پژوهشکده‌های علوم انسانی از فرصت و موقعیت مساوی برخوردار نباشند. این موضوع که بودجه توسعه علمی کشور به چه شکل و باچه مکانیسمی به شاخه‌های مختلف علوم تخصیص یابد، یکی از بنیادی‌ترین پرسش‌های بحث حوزه سیاست‌گذاری علم است. تخصیص و صرف بودجه تحقیقات در دیرینه‌شناسی، فیزیولوژی، فیزیک ذرات یا در نانوتکنولوژی، کیهان‌شناسی، مهندسی‌کشاورزی یا مکانیک یا متالورژی با بحث و تبادل‌نظر متخصصان در موسسات پژوهشی بزرگ تعیین می‌شود و نهادها و انجمن‌ها و دانشگاه‌ها، با صرف هزینه و کنارگذاشتن بودجه و همچنین موسسات تحقیقاتی با اعطای جوایز ارزشمند به فعالان علم‌وفناوری، این انگیزه را در دانش‌پژوهان به‌صورت چشمگیری تقویت می‌کند. انتظار توسعه علم بدون صرف بودجه و بدون در نظر گرفتن انگیزه مالی پژوهشگران، توقعی بیجا و غیرعملی است. درست است که دنیای علم، دنیای تجارت و مارکتینگ نیست و ماهیت و محتوای علم و روش علمی با دنیای تجارت متفاوت است، اما نمی‌توان این واقعیت را نادیده گرفت که علم، شغل دانشمند است و کمتر پژوهشگری حاضر می‌شود صرفا برای ارضای روحیه جست‌وجوگرانه خود و به‌صورت رایگان، خود را وقف پژوهش و فعالیت علمی کند.

*Demoskopie

فایل پی دی اف این مقاله در روزنامه شرق

Leave a Reply